انترناسیونال ۲۷۸ 

 

«مردم فلسطين قربانيان دو قطب تروريستي»                           

مصاحبه تلویزیون انترناسیونال با  حمید تقوائی        

                                         درباره کشتار اسرائيل در غزه                        

 

ناصر اصغری: کشتار اسرائیل در غزه همچنان ادامه دارد و هر روز انسانهای زیادی قربانی این جنگ وحشیانه هستند. از سوی دیگر نیروهای اسلامی و از جمله جمهوری اسلامی فرصتی برای تبلیغات اسلامی و اشک تمساح ریختن برای فلسطینیها بدست آوره است. به نظر شما این جنگ بر سر چیست؟ و نقش اسلام سیاسی دراین میان چیست؟  

 

  حمید تقوایی: بله، همانطور که شما هم اشاره کردید، این جنگ بلحاظ انسانی یک فاجعه است. بنظرم ابعاد کشتاری که اسرائیل هم اکنون از مردم غزه می کند، حتی در تاریخ خونین جنگهای اعراب و اسرائیل هم کم سابقه است. همانطور که می دانید منطقه غزه، بلحاظ جمعیتی یکی از متراکم ترین مناطق دنیا است. در یک باریکه و یک منطقه جغرافیایی کوچکی، بیش از یک میلیون و نیم انسان در شهرکها و در کمپ های پناهندگی زندگی می کنند و اکثریت شان هم کودکان و جوانان هستند. این روشن است که هر نوع حمله هوایی و یا زمینی به این منطقه  فاجعه آمیز خواهد بود و تلفات انسانی بالایی  ببار خواهد آورد.  زندگی هزاران نفر به باد میرود و  مردم بیگناهی که کمترین نقش ومنفعتی در این جنگ ندارند از هستی ساقط می شود و  زندگی وهست و نیسشتان را از دست میدهند.  تراژدی قضیه اینجاست که مردم فلسطین، تنها مردمی هستند که در سرزمین خودشان در کمپهای پناهندگی زندگی می کنند و دولت اسرائیل که خود بانی این وضعیت بوده است این مردم را هر چند گاه یکبار از هوا و زمین میکوبد.  حق یک زندگی متعارف برای این مردم همواره از جانب دولت اسرائیل انکار شده است و هم اکنون نیز، پایه و اساس این جنگ، همین است. اسرائیل همیشه خواسته است این حق را انکار کند و با مشت آهنین به خواست برحق مردم فلسطین جواب دهد. این نخستین بار نیست که با توپ و تانک از دهکده ها، شهرها و کمپ های فلسطینی گذر می کند. دولت اسرائیل همیشه کارش همین بوده است. این  استراتژی دولت اسرائیل است و اینبار هم دارد به همین ترتیب یک فاجعه انسانی دیگر می آفریند.

از سوی دیگر حماس هم عامل دیگر دخیل در شکل دادن به این فاجعه است. موشک پراکنی ها و عملیات تروریستی کور حماس علیه مردم اسرائیل تلفاتی آفریده است که گر چه از نظر کمّی قابل مقایسه با تلفاتی که اسرائیل ببار آورده است نیست ( موشک پراکنی های حماس از زمان پایان آتش بس در ماه گذشته چند نفر کشته بوده است در حالی که تلفات مردم غزه تا امروز به مرز هزار نفر رسیده است) اما جنایت، جنایت است. بالاخره هر طرف  به اندازه وسع و قدرت خودش جنایت می کند.

حماس با موشک پراکني در ابعاد ده نفره آدم میکشد و دولت اسرائیل  با قوی ترین ارتش خاورمیانه ، که اساسا به منظور در هم کوبیدن مردم فلسطین و خواستهای برحقشان سازمان داده شده، در ابعاد چند صد و چند هزار نفره. دو نیروی تروریستی در برابر یکدیگر قرار گرفته اند و برای رسیدن به اهداف ارتجاعیشان از هیچ جنایتی علیه مردم فروگذار نمیکنند.  این جنگ از لحاظ انسانی از هر دوسو جنایتکارانه  و فاجعه بار است و باید فورا و بدون قید و شرط متوقف شود.

 اما جنبه دیگر این جنگ، که سئوال شما هم اساسا در این مورد است،  زمینه ها، انگیزه ها و دلایل سیاسی آن است. از این نظر هم  این از هر دو سو یک جنگ ارتجاعی است. این جنگ دارد حول مسئله فلسطین  صورت می گیرد: به اسم دفاع از مردم آواره فلسطین از یک طرف و به اسم دفاع از موجودیت یک کشور از جانب دیگر. با این همه، با اندک تعمقی متوجه می شوید که مضمون و موضوع این جنگ حقوق مردم فلسطین نیست. مردم فلسطین تنها  قربانیان این جنگ هستند و طرفین، دلایل سیاسی خودشان را برای ادامه این جنگ دارند. بنظر من، هم در جنگ سی و سه روزه لبنان در سال دو هزار و شش و هم در این جنگ اخیر، دیگر به هیچوجه مسئله این نیست که   نیروهایی دارند برای حل مساله فلسطین  و احقاق حقوق مردم فلسطین- حال در چارچوب ناسیونالیستی و یا با هر پرچم دیگری-  می جنگند. آنطور که مثلا  قبلاً "الفتح"  و یا رهبران چپ فلسطینی مثل "نایف حواتمه" و "جرج حبش" یا غیره این نقش را داشتند. اکنون دیگر آن شرایط برقرار نیست. در یک طرف این جنگ، جنبش ارتجاعی اسلام سیاسی قرار دارد و این جنبش از نظر ایدئولوژیک و آرمانی، استراتژی و خطی را دنبال می کند که هیچ ربطی به خواست مردم فلسطین ندارد.  تشکیل یک دولت متساوی الحقوق فلسطینی، در دستور کار اسلام سیاسی نیست. هدف اعلام شده اسلام سیاسی – موضعی که خالد مشعل و احمدی نژاد بارها اعلام کرده اند برسمیت نشناختن  و به دریا ریختن اسرائیل است. و این از لحاظ سیاسی وعملی به این معنا است که طرح دو دولت و تشکیل یک دولت متساوی الحقوق فلسطینی، در دستور کار اسلام سیاسی قرار ندارد . حماس در بهترین حالت می خواهد یک دولتی شبیه طالبان یا جمهوری اسلامی در فلسطین بوجود بیاورد.دولتی  که اساس کارش نفرت پراکنی مذهبی و قومی علیه اسرائیل و یهودیان ( بقول خامنه ای "کفار حربی") باشد. این مساله فلسطین را حل نمیکند بلکه آنرا مزمن تر و عمیق تر و خونین تر میکند.  

نیروهای اسلامی میخواهند حکومتهای مذهبی شبیه حکومت ایران را در خاورمیانه بوجود بیاورند و اساساً به همین دلیل هم، جمهوری اسلامی از این نیروها فعالانه حمایت میکند. حماس، جهاد اسلامي، حزب الله لبنان و غیره، همه اینها با امکانات سیاسی، نظامی و مالی جمهوری اسلامی سر پا هستند و این واقعیت را همه می دانند. از نظر سیاسی، اینها جنگ را لازم دارند. از این جنگ ارتزاق می کنند. جنگ به اینها زمینه رشد می دهد. مظلوم نمایی می کنند و در مقابل اسرائیل که می دانند مورد تنفر مردم در کل منطقه است، بر طبل اسلامیت میکوبند و به این ترتیب یک پلاتفرم و علت وجودی سیاسی برای خود ایجاد می کنند.

 

 بنظر من، هر چند ممکن است حملات اسرائیل بلحاظ نظامی، اسلام سیاسی را ضعیف کند اما در نهایت، از نظر سیاسی، به مراتب بیشتر از گذشته اسلامیون را تقویت می کند و  زمینه رشدشان را فراهم  می آورد و این خدمتی است که حمله نظامی اسرائیل به جنبش فوق ارتجاعی اسلام سیاسی می کند.

 

ناصر اصغری: آیا قطب اسرائیل یا آمریکا متوجه این واقعیت نیستند؟

 

  حمید تقوایی: به نظر من متوجه این مساله هستند، اما مشکل چندانی با آن ندارند.  اسرائیل بسیار علاقمند است که مسئله فلسطین، یعنی بیحقوقی و بی سرزمینی مردم آوراه فلسطین، به حاشیه رانده شده و بطور کامل زیر آوار یک جنگ مذهبی قرار بگیرد. دولت اسرائیل از زمان جنگ لبنان (در سال دو هزار و شش) تا امروز،  اینطور ادعا می کند که دارد از کمپ دموکراسی جهانی (یعنی تروریسم دولتی غرب که می دانیم بوش پرچمدارش است) در برابر تروریسم اسلامی دفاع می کند. دیگر بحث بر سر این نیست که اسرائیل با استقلال طلبان فلسطینی یا مدافعین حقوق آوارگان و یا حتی نیروهای ناسیونالیست عرب، می جنگد. قالب سیاسی قضیه اینست که دولت اسرائیل علیه تروریسم اسلامی می جنگد و این، از نظر سیاسی و در چارچوب اهداف و سیاست هایی ارتجاعی که طبقه حاکمه اسرائیل دنبال می کند، کاملا به نفع این دولت است.

 زمانی که "فتح" در زمان یاسر عرفات دست بالا را داشت، دولت اسرائیل حتی به حماس کمک می کرد تا به مساله چهره یک جنگ مذهبی بدهد.   خود اسرائیل یک دولت قومی ــ مذهبی است که مشروعیت و حقانیت خودش را از تورات و وعده سرزمین موعود به قوم بنی اسرائیل در میآورد و بنابراین، بلحاظ سیاسی و استراتژیک، نیاز به این دارد که در مقابلش، مسلمین بایستند و  دعوا میان مسلمان و یهودی بر سر قدس و بیت المقدس باشد تا دعوا میان یک نیروی استقلال طلب و یک حکومت سرکوبگر، میان چند میلیون مردم دربدر شده و یک دولت غاصب و متجاوز. بنا بر این از نظر استراتژیک کاملاً به نفع اسرائیل است که مسئله را دعوا میان اسلامیون و یهودیان جلوه بدهد. این لوث کردن و تحریف قومی- مذهبی مساله  فلسطین، یعنی مساله بیش از چهار میلیون آواره که از ابتدائی ترین حقوق انسانیشان محروم شده اند، وجه مشترک دولت اسرائیل و نیروهای اسلامی نظیر حماس و جمهوری اسلامی است. و همین واقعیت است که جنگ اخیر را مانند جنگ سی و سه روزه لبنان در  سال 2006، در چارچوب تقابل میان دو قطب تروریستی در خاورمیانه قرار میدهد.

  به این دلایل است که من معتقدم از نظر سیاسی و استراتژیک، این جنگ هم برای اسرائیل و هم برای جنبش اسلام سیاسی، مطلوب است و  هیچکدام بطور واقعی خواستار آتش بس نیستند. چنانکه وقتی از حماس راجع به آتش بس سئوال می کنند، می گوید محاصره اقتصادی را بردارید، حکومت حماس در غزه را برسمیت بشناسید و در واقع پیروزی خودش را بعنوان پیش شرط قطع جنگ مطرح میکند!  و اسرائیل هم مدعی است که اینها نیروهای تروریستی اسلامی هستند، باید موشک اندازی را متوقف کنند، اسرائیل را برسمیت بشناسند و غیره. بنابراین، هیچکدام از دو طرف حاضر نیستند که به پای آتش بس فوری و بیقید و شرط  بروند.  حماس فکرمیکند که هر چه بیشتر این جنگ طول بکشد و مردم بیشتری کشته بشوند،  وقتی از این جنگ بیرون بیاید،  مانند حزب الله بعد از جنگ سی و سه روزه لبنان، زمینه سیاسی و اجتماعی بیشتری پیدا می کند. از سوی دیگر همانطور که گفتم از نظر استراتژیک این به نفع دولت اسرائیل است  که  این قطب بندی هر چه بیشتر میان اسلام و یهود بوجود بیاید. دولت اسرائیل میداند که در مقابله میان  کسانی که می گویند باید اسرائیل را به دریا بریزیم و حکومتی که دارد از موجودیت خودش دفاع می کند، دیگر اسرائیل یک نیروی غاصب به نظر نخواهد آمد. نیروی تجاوزگر به حساب نخواهد آمد. ظاهرا کشوری خواهد بود که دارد برای بقای خودش می جنگند.  

 

حماس میگوید اسرائیل را برسمت نمیشناسم، احمدی نژاد میخواهد آنرا بدریا بریزد و خامنه ای فتوا میدهد که مسلمین با کفار حربی اسرائیلی بجنگند! این خدمت ذیقیمت  نیروهای اسلامی  به دولت اسرائیل است. در واقع میشود گفت که  مسئله فلسطین بوسیله جنبش ارتجاعی اسلام سیاسی مصادره یا بقول انگلیسی ها "های جک" شده است و این نعمتی برای  دولت تجاوز گر اسرائیل محسوب میشود. دو جنبش ارتجاعی بر سر اهداف و سیاست های ارتجاعی خودشان با یکدیگر می جنگند و در این میان مردم فلسطین قربانیان این جنگ هستند.

 

  ناصر اصغری: حمید تقوایی، جمهوری اسلامی مثل همیشه حول این مسئله سر و صدا راه انداخته و تبلیغات می کند. نام نویسی می کنند تا بسیجیان را به قدس بفرستند، برای سر "حسنی مبارک" جایزه یک میلیارد تومانی تعیین کرده اند و غیره. اساساً نقش جمهوری اسلامی در این میان چیست؟

 

  حمید تقوایی: بله، بنظر من، نقش جمهوری اسلامی از نظر سیاسی و حتی کمک های مالی و نظامی اش به حماس و حزب الله، نقش مهمی است. ببینید، این جنگ در شرایطی رخ می دهد که جمهوری اسلامی هم بلحاظ داخلی در ایران بسیار تضعیف شده است و هم از نظر منطقه ای. در عرصه سیاست داخلی، در یک طرف خامنه ای قرار دارد که برای انتخابات آینده پشت احمدی نژاد ایستاده و یک جبهه را تشکیل می دهند و از آنطرف هم کسانی که مخالف اینها هستند روزبروز صریح تر مقابل رهبر می ایستند (و حتی در میان خود اصولگرایان هم خیلی ها مخالف احمدی نژاد و خامنه ای هستند) و در این میان اختلافات درونی رژیم بسیار بالا گرفته است. نشریه "کارگزاران" را بسته اند، دارند رفسنجانی را می کوبند و خود رفسنجانی هم دارد برای خامنه ای خط و نشان می کشد و کلا کسی دیگر برای رهبر تره خرد نمیکند.

  از نظر منطقه ای هم، سیاستی که دولت آمریکا در چند ماه گذشته به پیش برد، این بود که جمهوری اسلامی را بخصوص از دولت های عربی دور کند و در واقع، یک نوع انزوای سیاسی را برایش بوجود بیاورد. بطوریکه حتی سوریه هم الآن روابط نزدیک تری با غرب دارد. تلاش می کنند   مناسبات نزدیکی  را با دولت های عربی برقرار کنند و جمهوری اسلامی را بطور کامل از این مناسبات کنار گذاشته اند.

 بنابراین، جمهوری اسلامی هم از نظر داخلی و هم از نظر منطقه ای، در موقعیت ضعیفی قرار گرفته است. در چنین شرایطی، از نظر اهداف مقطعی و باصطلاح دیپلماتیک موقت و دوره ای، جمهوری اسلامی به این جنگ احتیاج داشت. خامنه ای بار دیگر با همین پرچم، به مسلمین جهان فتوای جهاد داده است. کیهان شریعتمداری سخن از این گفته که در هر کجای دنیا باید یهودیان یا صهیونیست ها را کشت و خونشان حلال است. دارند نام نویسی می کنند که بسیجیان را برای جنگ بفرستند و البته  تمام اینها در در دل اختلافات حاد داخلی و همان چهارچوب کاریکاتوریزه شده و مضحک  موقعیت امروزرژیم در ایران دارد اتفاق می افتد. بسیجیان یا جهادی هایی که می خواهند به جنگ بروند، منتظرند هواپیما در اختیارشان  بگذارند تا  هواپیما ربائی کنند و خودشان را به کفار حربی برسانند!  چنین بحث های مسخره ای در بین خود جناح ها ی جمهوری اسلامی در جریان است. جمهوری اسلامی از سر استیصال به این جنگ نیاز دارد. به این بساط نیاز دارد برای اینکه یک بار دیگر تحت پرچم دفاع از کودکان فلسطینی (در شرایطی که خودش کودکان را اعدام می کند) و مظلومنمائی هائی از این قبیل  بتواند از این آشفتگی و پراکندگی به در آمده و برای خودش زمینه ای پیدا کند.

با اینحال، تا جایی که به مردم ایران مربوط می شود، فکر می کنم امروز روشن ترین جامعه نسبت به مسئله فلسطین، مردم ایران هستند. مردم ایران جمهوری اسلامی را دیده اند. اسلام سیاسی را می شناسند و دیگر این اشک تمساح های این آخوند ها را برای هیچ کسی باور ندارند. می دانند که مسئله جمهوری اسلامی، مردم فلسطین نیست و این حکومت دارد به تروریست ها و سازمان هایی مثل حماس، حزب الله و غیره برای اهداف خودشان کمک می کند. از نظر طبقه کارگر ایران، مردم و اکثریت عظیمی که سی سال، این سرکوب، کشتار و شکنجه را تحت نام مخالفت با شیطان بزرگ، مخالفت با اسرائیل، فتح قدس از راه کربلا و غیره، دیده اند، این حنا دیگر رنگی ندارد اما، متأسفانه در منطقه اینچنین نیست و یا به این شدت مطرح نیست و به همین خاطر جمهوری اسلامی روی این مسئله حساب می کند تا شاید بتواند در میان کشورهای عربی، در خود فلسطین، در لبنان و حتی در عراق، یک زمینه اجتماعی ــ سیاسی پیدا کند و باصطلاح بتواند خودش را از نظر سیاسی در منطقه احیاء کند. این، ضرورتی است که جنگ  برای جمهوری اسلامی دارد.  بقول بعضی از تحلیل گران غربی  این یک جنگ نیابتی است.  این یک نوع برخورد غیر مستقیم است میان جمهوری اسلامی و اسرائیل و تقابلی است میان دو کمپ تروریستی. بنظر من، همانطور که بالاتر اشاره کردم این جنگ اساساً از نظر مضمون و آن شرایط سیاسی که موجدش بوده است، جنگی است در چهارچوب جنگ تروریست ها. جنگ میلیتاریسم غرب در برابر اسلام سیاسی و نه جنگی در قالب مبارزه استقلال طلبان فلسطینی یا آوارگان فلسطینی با دولت غاصب اسرائیل. این جنگ، یک جنگ تروریستی است و بنابراین، از نظر سیاسی، از هر دو سو ارتجاعی است، عقب مانده است، ضد انسانی و محکوم است و مردم فلسطین ــ و همینطور مردم اسرائیل ــ قربانیان این جنگ هستند و به هیچ وجه در این جنگ نمایندگی نمی شوند.

 

  ناصر اصغری: حمید تقوایی، حزب کمونیست کارگری و در واقع، کمپ سوم علیه این دو کمپ تروریستی، موضعی را اتخاذ کرده است که شما به آن اشاره کردید. رهبران برخی کشورهای اسلامی مثل ترکیه و کل جریانات اسلامی و ناسیونالیستی، می گویند که حماس نماینده مردم است و از جانب خود مردم انتخاب شده است. نظر شما در مورد نمایندگی مردم فلسطین از جانب حماس چیست؟

 

  حمید تقوایی: همانطور که گفتم، مردم ایران بهتر از همه می دانند که معنای اصلی این حرف چیست.   در مورد احمدی نژاد هم  همین را می گویند که احمدی نژاد از طرف مردم انتخاب شده است یا خمینی انتخاب شده بود و خاتمی هم همینطور. ما مکانیسم اینکه یک نیروی سیاسی در چه شرایطی می تواند از صندوق در بیاید را (بخصوص در کشورهایی مثل ایران یا فلسطین) می دانیم. این حکومت ها همواره با صلاحدید خودشان، در هر حال، کسی را از صندوق درمی آورند. در این مورد، حتی با فرض اینکه بگوییم انتخابات معقول و درستی هم در جریان بوده است، سیاست هایی که هم اکنون حماس دارد به پیش می برد، هیچ ربطی به منافع مردم فلسطین ندارد. به یک معنا، حتی هیتلر هم در آلمان انتخاب شده بود و خیلی پایگاه اجتماعی وسیعی داشت اما این به این معنا نبود که هیتلر منافع کارگران و توده مردم شریف آلمان را نمایندگی می کرد .  در مورد خمینی هم مساله از همین قرار بود. با اینکه خمینی در بدو بقدرت رسیدن بیشتر از نود درصد رأی آورد (و واقعاً هم آورد به این دلیل که مردم توهم داشتند و جمهوری اسلامی را نمی شناختند) اما از همان روز اول معلوم بود که خمینی هیچ ربطی به منافع مردم ندارد و امروز هم تمام جامعه این را می داند.  "انتخابات" های بعدی مثل انتخاب خامنه ای، خاتمی یا احمدی نژاد و غیره که دیگر جای خود دارد.  بنابراین، بحث انتخاب و انتخابات را باید کنار گذاشت و این بخصوص در کشورهائی نظیر ایران  و یا فلسطین نشاندهنده هیچ چیزی در عرصه سیاست واقعی نیست.

  اساس قضیه این است که سیاستی که حماس به پیش می برد، هم از نظر انسانی جنایتکارانه است و هم از نظر سیاسی هیچ ربطی به خواستهای برحق مردم فلسطین ندارد. هدف حماس به هیچ وجه تشکیل یک دولت مستقل فلسطینی نیست. خواست حماس به لحاظ ایدئولوژیک این است که اسرائیل باید نابود شود. اسرائیل را برسمیت نمی شناسد و خوب، طبعاً با یک چنین پرچمی، جنبش اسلام سیاسی می تواند این زخم و درد را همچنان حفظ کند. برسمیت نشناختن اسرائیل  در واقع، بدین معناست که هیچ نوع مذاکره، دیپلماسی و هیچ نوع توافقی نمی تواند در چشم انداز آینده باشد. هیچ دولتی نمی آید با کسی که می گوید تو را برسمیت نمی شناسم، مذاکره کند. خوب، برای دولت اسرائیل هم این نعمت الهی است چون این دولت هم اساساً نمی خواهد  مذاکره کند و دولت مستقل فلسطینی را برسمیت بشناسد. در بهترین حالت، اسرائیل می خواهد مثل همیشه با مشت آهنین، یکنوع "خودگردانی"  در کمپ های پناهندگی برسمیت بشناسد و این حداکثر چیزی است که می خواهد به مردم فلسطین بدهد. بنابراین، نیاز به این دارد که طرف مقابلش پرچم اسلام در برابر "کفار حربی" را بلند کند  و بگوید اسرائیل را باید از نقشه پاک کرد تا او هم بگوید که با این حساب، مذاکره تمام شد، منتفی شد و بجنگ تا بجنگیم! حماس چنین وضعیتی را بوجود آورده است و این به منافع مردم فلسطین که می خواهند در صلح زندگی کنند، کشور خودشان را داشته باشند، برسمیت شناخته شوند و مثل هر کشور دیگری در منطقه، نماینده به سازمان ملل بفرستند، رئیس جمهور انتخاب کنند و غیره، هیچ ربطی ندارد.

در این فضای سیاسی، وخشم و عصیانی  که کشتار اسرائیل در این ده روز اخیر ایجاد کرده است، ممکن است محبوبیت حماس بالا برود و همینطور هم خواهد شد. روشن است که در شرایط حاضر هر چه اسرائیل بیشتر بکوبد، به جیب حماس می رود و حال آنکه حماس همانقدر جنایتکار است که دولت اسرائیل. بله، ممکن است در کوتاه مدت اینطور باشد اما اگر نگاه کنید که هم اکنون وضعیت مردم در نوار غزه چگونه است و چه عطشی وجود دارد برای برخورداری از یک زندگی انسانی، از یک کشور فلسطینی و از یک شرایط نرمالی که هر روز زیر فشار توپ و تانک و غیره نباشد، آنوقت می بینید که حماس دقیقاً عکس این دارد حرکت می کند. جنگ طلبی، جزئی از سیاست حماس است. درست همانطور که احمدی نژاد با شعار خودش هر هفته یکبار اسرائیل را به دریا می ریزد و این، فقط یک اشتباه احمقانه نیست. اینطور نیست که منافع خودشان را نمی شناسند. می دانند که دارند چکار می کنند و حماس هم به همین ترتیب، پرچم اسرائیل محو شود را بلند کرده است به این دلیل که زیر آن پرچم، می تواند جنبش ارتجاعی اسلام سیاسی را دور خودش جمع کند. ما مدتهاست که اعلام کرده ایم که یکی از سرمایه های سیاسی و یکی از منابعی که جنبش اسلام سیاسی از آن ارتزاق می کند، همین زخم کهنه بر پیکر فلسطین است. این جنایت در حق مردم فلسطین را، دولت اسرائیل با پشتیبانی غرب و آمریکا اعمال کرده است و از همین امر، یک جنبش ارتجاعی دیگری، یک سرمایه سیاسی ساخته که بتواند منافع خودش را به پیش ببرد و بنابراین، اساساً نمی خواهد این مسئله حل شود. چه کسی است که بخواهد سرمایه خودش را به حراج بگذارد؟ نمی خواهد حل شود چرا که تا زمانی که مسئله فلسطین باقی است، اسلام سیاسی هم  میتواند امیدوار باشد که در سیاست، سری میان سرها داشته باشد، به حساب بیاید و بتواند زمینه اجتماعی برای خودش فراهم کند. به این دلایل، حماس خواستار حل مسئله فلسطین نیست و (همانطور که گفتم) اسلامیون این مسئله را برای پیشبرد دستور کار خودشان و رسیدن به سیاست ها و اهداف خودشان، مصادره کرده اند.

 

 ناصر اصغری: نیروهای زیادی در میان چپ ها، چه در داخل و چه در خارج از ایران (جریاناتی مثل راه کارگر یا حزب توده و همچنین حزبی مثل اس دبلیو پی در انگلیس) به محکوم کردن یک طرفه اسرائیل بعنوان مقصر این جنگ بسنده کرده و به این ترتیب، بطور غیر مستقیم در کنار حماس قرار گرفته اند. نظر شما در این زمینه چیست؟

 

حمید تقوایی: بله، البته دفاع و در کنار حماس قرار گرفتن برخی از این جریانات، زیاد هم غیر مستقیم نیست! همین "اس دبلیو پی" که مثال زدید، علنا از حماس دفاع می کند. همینها در جنگ لبنان عکس "حسن نصرالله" را بالا بردند و او را "چه گوارا" ی لبنان نامیدند. هم اکنون هم دارند می گویند که حماس از طرف مردم فلسطین انتخاب شده، مردم فلسطین را نمایندگی می کند، انقلابی و ضد امپریالیست است  و غیره. اینها چپ هایی هستند که در زبان انگلیسی به آنها چپ "لوناتیک" گفته می شود. چپ های مالیخولیایی که هیچ ربطی به زندگی سیاسی واقعی مردم ندارند.

هدف و اساس سیاست  اینها ضدیت با آمریکا است. هر کسی به هر دلیلی با آمریکا بد باشد، اینها طرفدارش هستند. از  اسامه بن لادن  گرفته تا  حسن نصرالله  و تا مقتدی صدر و خمینی و احمدی نژاد همه اینها در قاموس این چپ مالیخولائی انقلابی و قابل حمایت محسوب میشوند. شاید بشود در حق گروهی مثل اس دبلیو پي و سایر چپهای "ضد آمریکائی" در غرب تخفیفی قائل شد که مثلا ممکن است جمهوری اسلامی را خوب نشناسند و در هر حال امرشان سرنگونی جمهوری اسلامی نیست اما در مورد چپ مالیخولیائی در ایران حتی چنین عذری هم نمیشود آورد. معنای مستقیم گرفتن چنین موضعی،  یعنی محکومیت یکجانبه اسرائیل و سکوت در قبال اسلام سیاسی، عملا دفاع از جمهوری اسلامی است. این، چپی است که هر زمان، دعوایی با آمریکا یا اسرائیل بالا می گیرد، از طرف جمهوری اسلامی غش می کند و عملا کنار حکومت سر در می آورد. مثلاً زمانی که رژیم سفارت آمریکا را در سال پنجاه و هشت اشغال کرد (از آنجا که هنوز انقلاب زنده بود و  مردم مخالفت می کردند جمهوری اسلامی این ترفند را بکار برد تا بتواند پایگاه سیاسی و اجتماعی برای خود پیدا کرده و جلو مقاومت مردم را بگیرد) همین نوع چپ مالیخولیائی اعلام کرد جمهوری اسلامی مترقی  و ضد آمریکایی است و  مبارزه علیه جمهوری اسلامی را متوقف کرد و حتی برخی از این گروهها  پس از قضیه سفارت گیری تماما طرفدار رژیم شدند. مثال متأخرترش اینستکه  هر زمان خطر حمله آمریکا به ایران بالا می گیرد و می گویند آمریکا می خواهد به ایران حمله کند، اینها بلافاصله در کنار جمهوری اسلامی قرار می گیرند و اعلام میکنند الآن زمان شعار "مرگ بر جمهوری اسلامی" نیست، نباید این شعار را مطرح کرد و باید تمام نیروها را در مقابل آمریکا بکار گرفت.  موضع چپ ضد آمریکائی اینست  که اگر احتمال حمله آمریکا بالا بگیرد، باید با تمام قوا مقابل آمریکا ایستاد و موقتا  مبارزه علیه جمهوری اسلامی را متوقف کرد. همزمان با شانزده آذر سال گذشته، یعنی آخرین باری که  خطر حمله آمریکا بالا گرفت، شعار اینها صرفا "نه به جنگ" بود. ما شعار "نه به جنگ و نه به جمهوری اسلامی" را بلند کردیم و اینها "نه به جمهوری اسلامی" را کنار گذاشتند.  خوب، لازم نیست که شما خیلی مارکسیست باشید یا خیلی در شرایط سیاسی عمیق شوید. هر آدم سیاسی عادی ای هم متوجه می شود که در جامعه ایران، این موضع گیری یعنی حمایت دو فاکتو از جمهوری اسلامی. جمهوری اسلامی اساساً تمام این معرکه گیری ضد شیطان بزرگی و ضد اسرائیلی را براه انداخته  به این منظور که همین محصولات سیاسی را از آنها بچیند و این چپ فرقه ای و مالیخولیایی هم در این دام می افتد و از سر مقابله با اسرائیل و آمریکا، در کنار جمهوری اسلامی قرار می گیرد.

ما از موضعی   کاملاً نقطه مقابل اینها، سیاست خودمان را از همان آغاز کار جمهوری اسلامی و در یک سطح جهانی از مقطع یازده سپتامبر اعلام کرده ایم. اعلام کردیم که ما در کشمکش میان اسلام سیاسی و آمریکا  در کنار مردم، در جبهه جهان متمدن علیه این بربریت اسلامی – نظم نوینی قرار میگیریم. ما پرچم جهانی را در دست داریم که برای خواست های انسانی بلند شده است. کسی مجبور نیست میان اسامه بن لادن و بوش، بین  آریل شارون  و  حسن نصرالله  و یا میان اهود اولمرت و خالد مشعل، یکی را انتخاب کند. مردم دنیا مجبور نیستند. مردم دنیا می توانند و باید بلند شوند تا از حق خودشان دفاع کنند و در اینجا، تا جایی که به مسئله فلسطین مربوط می شود، باید هم علیه اسلام سیاسی ایستاد و هم در مقابل زورگویی ها و کشتارهای اسرائیل. هر دو اینها تروریست اند و باید مقابل هر دو اینها ایستاد. مسئله فلسطین را فقط نیروهای چپ و سکولار می توانند بطور واقعی حل کنند و نه یهودیان ضد عرب یا صهیونیست های ضد فلسطینی یا مسلمین ضد یهود و ضد "کفار حربی" و غیره.  جناب خامنه ای یک فتوایی داده و گفته که اسرائیلی ها کفار حربی هستند، مسلمین دنیا باید به جنگ  کفار بروند و غیره. این جنگ صلیبی اسلام در مقابل یهود، نه تنها راه حل مساله ای نیست بلکه اساساً خودش پایه و ریشه بسیاری از مشکلات است.  

 اسرائیل و سیاست های غرب، ریشه، منبع و موجد درد و بدبختی چند میلیون مردم آواره فلسطینی است. این درد تاریخی  شصت سال است که وجود دارد و باید حل شود اما، جنبش اسلام سیاسی یک مانع بزرگ برای حل این مسئله است. جزئی از راه حل نیست، جزئی از مسئله است. تنها نیروهای سکولار، چپ و کمونیست میتوانند مسئله فلسطین را بر مبنای دفاع از یک دولت مستقل فلسطینی و یک دولت غیر مذهبی حل کنند. امروز هم همین نیروها تعیین کننده اند. چپ باید در مقابل اسلام سیاسی با همان قدرتی بایستد که همواره در مقابل  اسرائیل ایستاده است. مسئله فلسطین فقط از این طریق است که می تواند حل شود.

 بنظر من، تا جایی که به وضعیت ایران برمی گردد، انقلاب چپی که در ایران در حال شکل گیری است، می تواند کمک تعیین کننده ای به حل این مسئله باشد. همانطور که گفتم، جامعه ایران تنها جامعه ای است که به این نوع ضد آمریکایی گری ها و ضد اسرائیلی گری های نوع حسن نصرالله و حماس، هیچ علاقه و توجهی ندارد و نه تنها هیچ توجهی ندارد بلکه کاملاً مصونیت پیدا کرده و کُنه ضد انسانی این نوع ضد آمریکایی گری و ضد شیطان بزرگ گری را شناخته است. این را مردم ایران بروشنی می دانند. از جانب دیگر، جنبش چپ، جنبش آزادیخواهی و بخصوص جنبش سکولاریستی بر علیه اسلام سیاسی هم، در ایران قوی تر از هر جای دیگر دنیا است و  جنبش انقلابی مردم ایران علیه جمهوری اسلامی، درست در نقطه مقابل مواضعی قرار دارد که این نیروهای چپ مالیخولیایی اتخاذ کرده و تلاش می کنند به خورد مردم بدهند. این سرنگونی جمهوری اسلامی است که مردم فلسطین را هم آزاد می کند و نه رفتن زیر عبای خامنه ای یا کیهان شریعتمداری علیه اسرائیل. این حرکت چپ، ضد مذهبی و سکولاریستی در ایران زمینه دارد، حزب ما این حرکت را نمایندگی می کند و ما فکرمی کنیم در این شرایط (همانگونه که در شرایط گذشته با بالا رفتن احتمال حمله آمریکا به ایران و آنزمانی که همین چپ لوناتیک غش کرد و در کنار جمهوری اسلامی قرار گرفت هم گفته ایم) تنها راه حل اساسی، بسیج مردم، بلند کردن و سازمان دادن مردم برای سرنگونی جمهوری اسلامی است.  امروز هم قضیه همینطور است. درد مردم فلسطین، تا وقتی که جنبش اسلام سیاسی در خاورمیانه و در فلسطین نفوذ دارد، حل نخواهد شد. باید سایه شوم اسلام سیاسی را از سر مردم فلسطین کنار زد و برای اینکار، باید ستون فقرات اسلام سیاسی یعنی جمهوری اسلامی را به زیر کشید. این کار می تواند در ایران بقدرت انقلاب کارگران، زنان و جوانانی که جمهوری اسلامی را نمی خواهند، صورت بگیرد و ما داریم همین خط را نمایندگی می کنیم.

 

ناصر اصغری: امیدوارم با توجه به وقت کمی که داریم به یک سئوال دیگر من هم جواب بدهید. اخیراً یک تحلیلی از "مهدی خان بابا تهرانی" دیدم که می گوید نیروهای صلح طلب، آزادیخواه و برابری طلب، باید مرتباً به جمهوری اسلامی یادآوری کنند تا یک مسئولیتی در خاورمیانه بپذیرد، تعهد صلح بدهد و غیره. این در شرایطی قابل قبول است که جمهوری اسلامی از حداقل منطق و خواست برای حل واقعی مسئله برخوردار باشد که می دانیم اینگونه نیست. نظرتان در اینمورد چیست؟

 

حمید تقوایی: به نظر من جمهوری اسلامی خیلی بهتر از آقای "خانبابا تهرانی"  منافع خود را تشخیص میدهد و بنابراین، احتیاج به چنین مشاورینی ندارد! جمهوری اسلامی منافع خودش را می داند و همانطور که گفتم، منافعش این است که این زخم کهنه التیام پیدا نکند و این مسئله همچنان لاینحل باقی بماند. اسلام سیاسی دارد از زورگویی های اسرائیل، از میلیتاریسم آمریکا، از وضعیتی که در عراق و افغانستان بوجود آمده و نیز وضعیتی هم که الآن در فلسطین بوجود آمده است، به نفع خودش سوء استفاده می کند. اینها  مسئله فلسطین را مصادره کرده اند و خامنه ای هم دقیقاً در همین خط به پیش می رود. توصیه من به جناب "خان بابا تهرانی" این است که بیاید و در کنار مردم و در جبهه مردم بایستد و حتی اگر مسئله و دردش، کودک منطقه نوار غزه است و می خواهد مردم غزه روی آسایش، آرامش و صلح را ببینند، باید بداند که تنها مقابله با اسرائیل کافی نیست. باید اسلام سیاسی را از ریشه خشک کرد و ریشه اسلام سیاسی هم، جمهوری اسلامی است. اگر این کار را بکنید، مطمئن باشید که اسرائیل را هم خلع سلاح خواهید کرد. فرش را از زیر پایش خواهید کشید.  همانطور که گفتم  دولت اسرائیل به هیچ وجه قادر نیست پاسخ نیروهای سکولار را  بدهد. قادر نیست در برابر یک نیروی چپ و ضد مذهبی دست به چنین جنایاتی بزند و فقط  در مقابل اسلامیون است که می تواند با هویت یهودی و صهیونیستی خودش عرض اندام کند. به همین دلیل، اگر آقای خانبابا تهرانی  واقعاً دلش برای مردم ایران و فلسطین می سوزد  باید به یک جنبش چپ و سکولار در ایران بپیوندد. بهترین خدمتی که نیروی چپ و مردم انقلابی ایران میتوانند در حق مردم فلسطین انجام بدهند اینست که  جمهوری اسلامی  را  بزیر بکشند. دوای درد مردم فلسطین ــ قبل از هر چیز ــ این است که حماس و اسلام سیاسی را از زندگی شان جارو کنید و آنزمان است که زمینه ای پیدا می شود تا جنبش چپ سکولاریستی جلو بیاید و اسرائیل را هم سر جای خودش بنشاند. راه دیگری وجود ندارد. این، توصیه من  به تمام آن چپ مالیخولیایی است که فکر می کنند فقط با "مرگ بر اسرائیل" و حمایت و یا حتی سکوت در برابر نیروهای اسلامی دارند از مردم فلسطین دفاع می کنند. شعار اساسی باید  مرگ بر هر دو  قطب  تروریستی باشد. بر علیه اسلام سیاسی و بر علیه اسرائیل. زنده باد مردم، زنده باد سکولاریسم، زنده باد آزادی، زنده باد برابری، زنده باد سوسیالیسم. با این شعارها است که میتوان و باید به جنگ هر دو قطب تروریستی رفت، به این جنگ و کشتار پایان داد و زمینه های واقعی  تشکیل یک دولت مستقل ومتساوی الحقوق فلسطینی را فراهم آورد.  

 

 متن اولیه این نوشته بوسیله هادی وقفی پیاده و تایپ شده است.

 


بازگشت به صفحه اصلی