زن در تازينامه



نوشته شده توسط ناشناخته

    

از سلسله گفتارهاي راديويي "صداي سربداران" (1370-1368)

مسئله ستم بر زن در قوانين و احكام اسلامي چگونه منعكس شده است؟ و آيا اين قوانين و احكام قابل تفسير و تغييرند؟ هنوز هم پيدا ميشوند كساني كه ساده لوحانه يا فريبكارانه مي گويند "جمهوري اسلامي واقعاً پيرو اسلام نيست؛ اينها همه دكاني است كه چندتا ملا براي منافع خود درست كرده اند، در صورتيكه اسلام واقعي دين رها كننده زن بمثابه جزيي از بشريت است.كساني هم هستند كه معتقدند بايد در اسلام، رفرم انجام داد و باصطلاح آنرا با زمان كنوني منطبق ساخت. در گذشته، افرادي نظير شريعتي، و در حال حاضر سازمان مجاهدين چنين ايده اي را تبليغ مي كنند. سازمان مجاهدين حتي تا آنجا پيش مي روند كه در افشاي رژيم جمهوري اسلامي، روي جوانبي از ستمگري عريان عليه زنان در جامعه ايران انگشت مي گذارد و باصطلاح خود را پرچمدار رهائي زن معرفي مي كند. واقعيت اين است كه هواداران اسلام ناب يا اصلاح شده را بالاخره بندي بهم متصل ميكند. بالاخره بايد چيز مشتركي وجود داشته باشد كه هر دو گروه را مسلمان بسازد. و بالاخره اين مسئله را هيچكدام نمي توانند انكار كنند كه نقطه رجوع و پايان كارشان تازينامه است. كتابي كه به باور آنها وحي منزل است: كلام موجود قادر و دانا و محيط بر همه چيز و همه كس.

بنابراين از رفسنجاني و خامنه اي و موش هاي كور حجره هاي حوزه علميه قم گرفته تا آخوندهاي اپوزيسيون، يا رهبران سازمان مجاهدين و همفكرانشان را ميتوان و بايد با اين كتاب محك زد. بايد ديد، كلام الهي و واجب الاجراء تازينامه اي در مورد زنان در جامعه چيست؟ آنوقت است كه رنگ و لعاب ترقيخواهي، اسلام ناب، اسلام دمكراتيك و عباراتي از اين قبيل از چهره هاي ظاهراً متفاوتشان پاك ميشود.

پيش از آنكه به جستجوي نقش و جايگاه زن در لابلاي صفحات كتاب مسلمانان بپردازيم، ذكر يك نكته را ضروري مي بينيم: اينكه ستم بر زن، جزئي لاينفك از دستگاه ستم و استثمار است. اين ستم با شكل گيري و ظهور طبقات ظاهر گشته و با رسيدن به عصر كمونيسم ـ به رهائي كامل بشر از انواع و اقسام ستم و استثمار ـ نابود خواهد شد. نه فقط اسلام بعنوان شكلي از روبناي ايدئولوژيك نظم كهن، بلكه ساير اديان نيز ستم بر زن را تاييد كرده و تحكيم مي بخشند. اما تيغ نقد طبقه كارگر در اين مبحث، احكام اسلامي را آماج قرار مي دهد. به حساب آن سايرين در جائي ديگر خواهيم رسيد.

در روايت آمده كه محمد بن عبداللّه بسال دهم هجري، هنگام حجه الوداع به پيروانش چنين توصيه نمود: "زنان اختياري از خود ندارند و اسير مردانند. درباره آنها نيكي كنيد." اگر دقت كرده باشيد، مي بينيد مبلغين اسلامي، خصوصاً آنها كه در مواجهه با ايده هاي مترقي و پيشرو در جهت رهائي زن ـ و مشخصاً ايده هاي كمونيستي ـ شديداً احساس ضعف مي كنند، هميشه بخش دوم اين توصيه را يادآوري مي نمايند: "درباره آنها نيكي كنيد." انگار نه انگار كه زن در بخش اول موجودي بي اختيار و اسير مرد معرفي شده و در واقع آن نيكي، نيكي كردن زندانبان به اسير، نيكي كردن صاحب اختيار به موجودي تابع را معنا مي دهد. "بي اختيار و اسير" بروشني جايگاه زن در جامعه و در خانه را از ديد تدوين كننده دين اسلام نشان ميدهد. اين جزئي از اسلام ناب محمدي است؛ جزئي از ديدگاهي است كه بخشي از جامعه ـ نيمي از جامعه ـ را اسير و برده نيمي ديگر مي سازد. و اين منطق، درست در انطباق با منطق غالب سلطه گري بخشي بر بخش ديگر جامعه است.

در سوره مشهور "نساء" كه هر زن آزاده و مبارزي در جوامعي مانند ايران يا افغانستان بايد آنرا بارها و بارها بخواند و بحق آتش خشم و كينه اش نسبت به نظام و مناسبات و ايده هاي پوسيده حاكم برافروخته شود، از اين قبيل احكام فراوان است. مثلا در آيه 34 اين سوره مي خوانيم كه: "مردان بر زنان استوارند".

برهمين پايه، حقوق مدني غيريكساني براي زن و مرد در اسلام در نظر گرفته شد. اما علت اين نابرابري از زبان تازينامه بسيار جالب است. در سوره نساء آمده است كه: "چون خداوند افراد بشر را غيرمتساوي آفريده، بعضي را بر بعضي ديگر برتري داده است."

همان حكايت قديمي است كه در بحثهاي افلاطون و ارسطو هم ميتوان يافت. اين بحث از ديرباز، استدلال حكام و توانگران و ستمكاران براي توجيه موقعيت برتر خود در جامعه بوده است. برمبناي همين استدلال، بردگان در يونان و رم باستان در موقعيت يك حيوان به بيگاري گماشته مي شدند. و بعد از آن نيز، همين توجيهات، به كار برده داران در سراسر جهان ـ منجمله عربستان ـ، فئودال ها و خان ها و شاهان، و بعدها در شكلي فريبنده تر بكار سرمايه داران و بورژواهاي حاكم آمده است. اين دروغ بزرگي است كه به جامعه ـ به زنان و مردان ـ گفته شده تا نظم موجود لاتغير و ابدي جلوه داده شود. و از آن مهمتر، هركس جرات بپاخاستن عليه اين نظم و تلاش براي سرنگون ساختنش را به خود داد، بعنوان محارب با خدا، و مفسد في الارض تحت تعقيب و آزار قرار گيرد. بدون شك، دستگاه حاكمه اي كه مجبور باشد موجوديت خويش را بضرب سرنيزه و شلاق و سركوب در جامعه برقرار سازد، براي تسهيل كار خود، بايد سركوبگري و ستم را بمثابه يك سيستم تفكر در سطح جامعه رواج دهد. بخشي از ستمديدگان را در ستم بر بخشي ديگر آزاد بگذارد. مردان را به سركوب زنان تشويق كند و با "قانون الهي و مدني" از اين سركوب بدفاع برخيزد. در سوره نساء آمده است: "اگر زن شما در مقام نافرماني و سركشي برآمد، نخست او را پند دهيد، اگر براه نيامد از همخوابگي محرومش سازيد و اگر باز تسليم نشد و اطاعت نكرد او را كتك بزنيد."

كتك زدن همسر، يكي از شنيعترين جنبه ستم بر زنان است كه امروز نيز بقوت در جامعه ايران مشاهده مي شود. اين كار هيچ فرقي با شكنجه در سياهچال هاي رژيم ندارد. شكنجه اي كه بقصد به تسليم واداشتن، يا انتقام جوئي از شورش حق طلبانه و روح مبارزه جوي زنان ستمديده اعمال مي شود.

براي آنكه تصوير روشنتري از تفكر ستمگرانه اسلامي نسبت به زن، بمثابه يك تابع، يك دستگاه تمتع جنسي و ماشين جوجه كشي بدست آوريم بايد به آيه 23 سوره نساء رجوع كنيم. در اين آيه، محمد، ازدواج با زنان شوهردار را مطلقاً حرام دانسته، مگر اينكه زن از راه خريد به مايملك مرد تبديل شده باشد (درواقع مناسبات برده داري يا كنيزداري) و يا در نتيجه جنگ و اسير شدن بدست آمده باشد. كه در اينصورت طبق روايت ابن سعيد نامي از اصحاب محمد، حتي از شير مادر هم بر نيروي مسلط و پيروز در جنگ حلالتر است. محمد بن عبداللّه، هنگامي كه سربازانش قصد تجاوز به زنان شوهردار به اسارت درآمده را كردند، با كلام الهي اين جنايت را بلامانع اعلام داشت. بر مبناي همين تفكر، و با همين توجيهات الهي است كه امروز در زندانهاي ايران به زنان كمونيست و مبارز تجاوز ميشود؛ و دستياران مسلح احزاب مرتجع اسلامي افغانستان كه از عربستان صادر شده اند، در حمله به خانه وابستگان به دولت ارتجاعي كابل، به قتل و غارت و تجاوز دست مي زنند. و كم نيست تعداد زنان و دختراني كه توسط اين جانيان مورد تجاوز قرار گرفته و بعد قطعه قطعه شده اند. حال بايد از هواداران و مبلغان اسلام ناب، اسلام دمكراتيك و امثالهم سوال كرد كه شما در اجراي اين احكام تازينامه اي چه خواهيد كرد؟ شما چطور اين احكام را به برنامه عملي براي اداره يك جامعه تبديل خواهيد كرد؟

خلاصه كنيم، همانطور كه در آغاز گفتيم، ستم بر زن جزئي لاينفك از جامعه مبتني بر ستم و استثمار است. چه در شكل اسلامي، چه در اشكال مذهبي يا ظاهراً غيرمذهبي ديگر. راه رهائي از اين ستم نيز، راهي جدا از نابودي  جامعه طبقاتي و رفع هرگونه ستم و استثماري نيست. اين راه تنها با رهبري طبقه كارگر و حزب پيشاهنگش مي تواند پيروزمندانه طي شود. طبقه كارگر آگاه، مناسبات توليدي موجود، مناسبات اجتماعي منطبق بر آن و ايده ها و تفكرات نشئت گرفته از آن را تماماً سرنگون خواهد ساخت. ستم بر زن نيز جزئي از اين جهان كهنه و محكوم به نابودي است.                

 

www.sarbedaran.org