زن، حقوق و مکان اجتماعي او در اسلام



نوشته شده توسط فهیم آزاد
  

 

 

 پیشگفتار:

هدف نوشته حاضر پرداختن به عمل کرد و جنايات نيروهاي اسلامي چه در قالب طالبان و چه در هيئت حاکمان کنوني که مقدرات جامعه را رقم ميزنند، نيست (چون مردم با گوشت و پوست شان اين نيرو ها و احزاب را در پراتيک اجتماعي و سياسي تجربه کرده اند) بلکه ميخواهد به مسايل اساسي ايکه اين عملکرد ها از آنها ناشي ميشوند ( ايدئولوژي اسلامي، که منبع الهام و رهنماي بالقوه تمامي جريانات اسلامي دوران ما است) بپردازد.

در ضمن به آن بخش از روشنفکران چپ و "دموکرات" که آگاهانه و يا نا آگاهانه تلاش دارند با تحليل هاي " مدبرانه " شان از وضعيت جاري، خاک در چشم توده هاي زحمتکش پاشيده و از افشاي کامل مذهب ( در اين مورد اسلام ) در کنار باور هاي ضد انساني و خرافي ديگر، بعنوان يکي از عوامل اصلي نيگون بختي و سياه روزي کنوني مردم، بويژه زنان، طفره رفته و با تفکيک اسلام به اسلام "بنياد گرا"، "مترقي" و"اسلام مردمي" از مبارزه بالفعل و باالقوه با جريانات مذهبي شانه خالي کنند.

و يا عدهٌ ديگر آنها ( که متأسفانه تعداد شان هم چندان کم نيست) با درک پوپوليستي و قدر گرايانه (چيزيکه سالها بدان عادت کرده اند و بخشي از باور هاي شان را ميسازد)، توجيهات شان را در اين مورد از اين تئوري دير آشنا استنتاج نموده اند که نميشود با توده هاي در افتاد و هرآنچه را که باور توده هاست (هر چند ارتجاعي و ضد انساني) بايد احترام کرد، در غير آن توده ها خواهند رنجيد، نشان دهد که اين نه سليقه هاي گروهي بلکه بنياد هاي فکري و ايدئولوژيک اسلام است که مصبب اصلي ستم، بي حقوقي و اجحاف، از جمله ستم جنسي بر زنان، است که بايد بطور سيستماتيک و پيگير مورد نقد و افشا گري قرار گيرد.

حالا مي پردازيم به اصل مطلب و ببينيم که قرآن، محمد و رهبران اسلامي در مورد زن چه گفته اند و آنگاه در اخير نگاهي اجمالي به نيرو هاي اسلاميست حاضر در صحنه سياسي افغانستان، نظريات و قوانين صادر شده از جانب آنها که ملهم از شريعت اسلامي است، مياندازيم.

 

قرآن که چهارده قرن قبل با تلاش براي تضمين حاکميت ثروتمندان شهري و زمينداران بزرگ بر قبايل صحرا نشين بعنوان مجموعه اي از قوانين تدوين شد و منبع الهام رهبران جزيرة العرب جهت وحدت و همسوئي قبايل قرار گرفت، امروز در عصر روبوت و انقلاب انفور ماتيک با مجموعه از تفاسير، احاديث و شيوه زندگي محمد و يارانش مبناي اداره امور قرار گرفته است.

با بررسي نزديک قرآن، احاديث و گفته هاي رهبران اسلامي، ميتوانيم ببينيم که ديدگاه هاي فورموله شده در قرآن و احاديث معتبر و همچنين علماي اسلامي قديم و جديد راجع به آموزش برتري مرد بر زن مطابقت دارند. با وجود اين کساني هم هستند که ادعاي "برابري" زن و مرد را در اسلام دارند، بعضي ها اين ادعا را از سر جهل مينمايند و ديگراني هم جهت تحريف واقعيت و وارونه سازي آن، چون منفعت سياسي و مادي شان ايجاب ميکند، دست به اينکار مي زنند.

در ادبيات اسلامي حديث به عنوان مادر کتاب ها ناميده شده است، چنانچه سالهاي سال است که تجديد چاپ شده و بيشتر از هزار سال است که در کنار قرآن مرجع و تکيه گاه مسلمانان بوده است. احاديث اقتباس شده در اين مقاله مطابقت با روح اسلام و آموزش هاي قرآن دارد، هرگاه حديث اين موقعيت را نداشت از دسترس بدور نگهداشته شده و رد ميشد.

" براي شکل دادن به زندگي مذهبي آدميان و براي رسيدن به اين مأمول حديث درکنار قرآن از اهميت بارزي بر خوردار است. در حقيقت قرآن منهاي حديث در بسا موارد زندگي روز مره ناقص و مجهول باقي ميماند." ( 1 ) جلال الدين سيوطي يکي از معتبر ترين و معروفترين مفسرين اسلامي ميگويد که حديث: " تفسيريست از قرآن و توضيح آن" ( 2 ) و به اين دليل است که تقريباً همهٌ مفسرين جهت توضيح قرآن قبل از هر چيزي و در اولين فرصت به حديث تکيه ميکنند. در حديث معتبر زير آمده است:

" مدت کوتاهي بعد از وحي ( قرآن راجع به محمد ميگويد ) هرگز به هواي نفس سخن نمي گويد، سخن اوهيچ غير وحي خدا نيست." ( قرآن، سوره نجم آيه هاي 3 – 4) " يگانه تفاوت ميان قرآن و حديث حقيقتاً در اين است که اولي مستقيماً از جانب خداوند به وسيله جبرئيل همراه با نص هاي متعدد ابراز و وحي شد. دومي يا آخري بدون نص و کلام وحي شده است. " ( 3 )

" بدين ترتيب حديث در کنار قرآن مجيد دومين منبع شرع اسلامي در مورد امور فردي و اجتماعي است، زيرا که احکام پيغمبر اکرم همانند احکام خداوند بر هر فرد مؤمني واجب است."

"هيچ مرد و زن مؤمن را در کاري که خدا و رسول حکم کنند اراده و اختياري نيست ( که رأي خلافي اضهار نمايند." (قرآن سوره احزاب آيه 36) ( 4 ) نظر به احکام اسلامي حديث به عنوان راه و روش محمد و يارانش بايست دقيقاً و بدون تخطي پيروي شود، "عمل که به اندازه يک سر مو با حديث مغايرت داشته باشد بايد که ترک شود" ( 5 ) " به اين دليل يک فرد مسلمان مطلقاً نيازمندبه داشتن يک جلد قرآن و يک جلد حديث جهت هدايت زندگي اش،است." ( 6 )

بر تري مرد در پيشگاه خدا

مرد و زن در پيشگاه خدا و قرآن بعنوان انسان داراي حقوق يک سان نيستند، مردان نسبت به زنان برتري دارند، چنانچه از محتواي آيات زير بر مي آيد: " و زنان را نيز حقوقي است بر شوهران چنانچه شوهران را بر آنها حقوق مشروع است ليکن مردان را بر زنان افزوني و بر تري خواهد بود." ( قرآن سوره بقره آيه 228 ) ( 7 ) و يا: "الرجال قوامون علي النساء بما فضل الله بعضهم علي بعض"( قرآن سوره النساء آيه: 34) يعني: "مردان را بر زنان تسلط و حق نگهباني است." ابن کثير يکي از مفسرين معروف در رابطه آيه 34 سوره نساء چنين ميگويد: " الرجال افضل من النساء و الرجل خير من المراة. " يعني: " مردان را بر زنان برتريست و يک مرد بهتر است نسبت به يک زن " ( ابن کثير في تفسير النساء 34 ) ( 8 )

مفسرين ديگري مانند رازي، بيضاوي، زمخشري و طبري در اين مورد همنظر اند. رازي در تفسيرآيه 11 سوره نساء چنين ميگويد: " قوله ( للذکر مثل الا نشيين ) ان الرجل اکمل حالا من المراة في الخلقه و في العقل و في المناصب الدينية، مثل صلاحية القضاء و الامامة، و ايضأ شهادة المراة نصف شهادة الرجل، و من کان کذلک وجب أن يکون الانعام عليه أزيد (ايضا) ان المراة قليية العقل کثيرة الشهودة ءفاذا انضاف اليها المال الکثير عظم افساد." ( التفسير الکبير للرازي، النساء: 11) يعني: "(سهم مردان دو چند سهم زنان است) مرد در خلقت و عقل و در ايمان کامل تر است نسبت به زن و همچنين در خور و شايسته قضاوت و امامت است. و شهادت يک مرد برابراست به شهادت دو زن. بنأ براي شخصي که اين همه مسؤليت بزرگ سپرده شده است بايد به همان نسبت امتياز بيشتري داده شده باشد. چون زن ناقص العقل است و داراي هواي نفس زياد، هرگاه به او ثروت زياد بدهيد منجر به فساد زيادي خواهد شد." ( 9 ) او همچنين مي افزايد: " قوله (الذکر مثل حفظ الانشيين) لما کان الذکر افضل من الانثي قدم ذکره علي ذکر الانثي." (التفسير للرازي، النساء: 11) يعني: " در سوره 4 آيه 11، نخست از مرد ياد آوري شده است زيرا که مرد بر تر است بر زن." ( 10 ) از قول رازي اين برتري ناشي می شود از برتري طبيعي مرد " در عقل و قدرت و بدليل اين که مرد مهريه ميپردازد و نفقه زنش را تأمين ميکند." (11 )

يکي از اسلاميست هاي مدرن در مورد آيه فوق چنين مي گويد: " و لقد فضل ا لله بينهما نيساءلا يمکن التسوية به (النساء 34)  فالرجل هنا يفضل المراة من حيث تفوقه العقلي و مقدرته علي الادارة و الانفاق علي المراة." (احمد ذکي تفاحة، المراة و الاسلام، دارالکتاب البناني بيروت 1985 ص 36 ) يعني: 

"خداوند در آيه 34 سوره نساء برتري مرد بر زن را قائم نموده است که خود مانع برابري مرد و زن است. مرد مافوق زن است زيرا که مرد از لحاظ عقل بر تر است و همچنان مرد شايستگي رهبري را دارد و اين مرد است که نفقه اي او(زن) را ميپردازد." ( 12 )

حسين عماد زاده در مورد اين برتري و فضيلت چنين مي گويد: " زن بتنهايي يک انسان نيست بلکه بکمک يک مرد يک انسان ميشود." ( زنان پيغمبر اسلام ، ص 20 )

زن و نواقص او از ديدگاه تعاليم اسلامي

زن ها در عقل و ايمان ناقص اند:

نقص زن در عقل و ايمان در حديث معتبري از صحيح بخاري که از نظر علماي اسلامي "معتبرترين کتاب بعد ازقرآن به شمار ميرود" ( 13 ) چنين توضيح داده شده است، به آن توجه کنيد: " يا معشر النساء ... ما رايت من ناقصات عقل و دين اذهب للب الرجال الحازم من احداکن. قلن: و ما نقصان ديننا و عقلنا يا رسول الله ؟ قال اليس شهادة المراة مثل نصف شهادة الرجال ؟ قلن: بلي، قال: فذلک من نقصان عقلها ، اليس اذا حاضت لم تصل و لم تصم ؟ قلن : بلي قال : فذلک من نقصان دينها." ( صحيح بخاري عربي ــ انجليزي جزء 1 حديث 301 ) يعني:

" رسول خدا باري به گروهي از زنان گفت: من هرگز مانند شما زنان ناقص در عقل و ايمان نديده ام. يک مرد مؤمن و آگاه ميتواند به وسيله شما گمراه گردد. يکي از زنان پرسيد: اي رسول خدا نقص در عقل و ايمان ما چيست ؟ او گفت: آيا مگر شهادت دو زن برابر شهادت يک مرد نيست ؟ آنها تکرار کردند که اثبات. او گفت: اين هم نقص عقل شما ... آيا درست نيست که شما زن ها نميتوانيد در دوران قاعدگي نه روزه بگيريد و نه عبادت نمائيد ؟ ... او گفت: اين هم دليل بر نقص ايمان شماست ..." ( 14 )

صحت و اعتبار حديث فوق غير قابل بحث است، چنانچه در دو مجموعه معتبر حديث (بخاري و مسلم) نقل شده است. اين حديث از جمله احاديثي است که مفسرين مسلمان در آن متفق القول اند. اين حديث مورد استفاده انديشمندان معتبري چون غزالي، ابن العربي، رازي، سيوطي، قرطوبي، نواوي و ابن کثير قرار گرفته است. حديث فوق حکمي است ابدي در مورد زنان و مربوط به دوره معين از تاريخ نيست، بلکه توضيح موقعيت زن بطور کلي است و در همهٌ احوال و ادوار اين قضاوت و درک نسبت به زن صادق خواهد بود. تا زمانيکه زنان قادر به عبادت و همچنين اداي فرائض ديني در ماه رمضان، بدليل عادت ماهانه نيستند و تاهنگاميکه شهادت دو زن برابر شهادت يک مرد ارزش يابي شود، اين اپارتايد جنسي اسلامي پا بر جا است. زيرا که اين حکم و اين استدلال ريشه در بنيادهاي فکري اسلام به عنوان يک دين زن ستيز دارد، که منشا و منبع الهام گرينده اش قرآن، سنت و کردار پيغمبر اسلام است.

رازي در تفسير آيه 21 سوره الروم که ميگويد: " و من اياته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوآ ..." يعني: " و باز يکي از آيات لطف الهي آنستکه براي شما از جنس خودتان جفتي بيافريد که در برابر او آرامش يافته و با هم انس گيرد و ميان شما رأفت و مهرباني برقرار فرمود ..."  چنين ميگويد:

" قوله ( خلق لکم ) دليل علي ان انساء خلق کخلق الدواب والبنات و غير ذلک من المنافع، کم قال تعالي ( خلق لکم ما في الارض ) و هذا يقتضي ان الا تکون مخلوقه العيادة و التکليف فنقول خلق النساء من النعم علينا و خلقهن لنا و تکيفهن لا تمام النعمة علينا لا لتوجيه التکليف نحوهن مثل توجيه الينا و ذلک من حيث النقل و لکم و المعني. اما النقل فهذا و غيره. و اما لکم فلان المراة لم تکلف بتکاليف کثيرة کما کلف الرجال بهاء و اما المعني فلان المراة ضعيفة الخلق سخيفة فشابهت الصبي لکن الصبي لم يکلف فکان يناسب ان لا تؤهل المراة التکليف لکن النعمةعلينا ما کانت تتم الا بتکليفهنلتخاف کل واحدة منهن العذاب فتنقادللزوج و تمتغ عن المحرم . و لو لا ذلک لظهر الفساد." (التفسير الکبير للرازي. تفسير سورة الروم : 21 ) يعني:

" اين گفته که ( آفريده ام براي شما )، دليل است براينکه زنان آفريده شده اند مانند حيوانات، نباتات و چيز هاي سود مند ديگر، چنانچه خداوند متعال مي فرمايد: (آفريده شد براي شما هر آنچه که در روي زمين است) و اين اقتضا بر اين است که زن براي عبادت و انجام دستورات خداوندي آفريده نشده است. ما می گوئيم که آفريدن زن يکي از رحمت هايي است که به ما (مردان) ارزاني شده است تا مشعوف عبادت خداوند باشيم، زن ها مسؤليتي مانند ما مردان ندارند .... زيرا زن ها ضعيف، ابله، از لحاظ احساسي مانند کودک اند، و هيچ مسؤليتي براي کودکان گذاشته نشده است. براي اينکه عبادت خداوند بصورت کامل انجام شود، زن ها بايد مکلف شده باشند که از عذاب سزا بترسند و همچنين از شوهرانشان اطاعت کنند و از چيز هاي که ممنوع هستند، دوري جويند در غير آن فساد شايع خواهد." ( 15 )

سخنان فوق تأئيد و تأکيدي است بر حديثي که مي گويد " زنان ناقصات عقل و دين اند." اين نگرش ارتجاعي مورد قبول و تأئيد همهٌ محدثين و نويسندگان مسلمان است. يکي از اسلاميست هاي مدرن مي نويسد که: " سهم عقل زنان با مردان برابر نيست." ( 16 ) او در توجيه گفتارش و همچنين وضاحت بخشيدن بيشتر به اين "نابرابري" به نقل از کتاب "المراة والقرآن"، عباس العقاد يکي ديگراز نويسندگان با نام عرب، چنين ابراز نظر ميکند:

" في کتاب المراة و القآن للاستاذ عباس العقاد فصل قيم ابطل فيه مساواة المراة للرجل في العبقرية فأجاد و اقنع." ( البهي الخولي، الاسلام والمراة  المعاصرة، ص 241 ) يعني: "استاد العقاد در کتابش المرأة ولقرآن يک مبحث با ارزشي دارد چيزيکه او در آن، ادعاي برابري  عقلي مرد و زن را بشکل قانع کننده اي باطل ميسازد." ( 17 ) يکي ديگر از اسلاميست ها، حسين عماد زاده معتقد است که: " وزن مخ ( مغز ) مرد صد گرم بيشتر است." ( زنان پيغمبر اسلام  ص 235 )

اين اپارتايد جنسي اسلامي در روايات مختلفي توضيح داده شده است: " زنان اضافه بر اين که حق امامت ندارند، حق تقدم نيز ندارند يعني اگر مرد و زني مانند زن و شوهر يا خواهر و برادر و يا مادر وپسر... خواستند در يک خانه نماز بخوانند اگر زن اندکي جلو تر يا مساوي بايستد و نماز را شروع کنند نماز هر دو باطل است." ( حقوق زن در اسلام ص 71 و 72 ، يحي نوري ) به نمونهٌ ديگري از اين باور ارتجاعي توجه نمائيد:

" تمام زن ها علاقمندند که تحت نظر شخص ديگري کار کنند و بطور خلاصه از مرئوس بودن و تحت نظر رئيس کار کردن بيشتر خوششان مي آيد. برتري روح مردان بر زنان ‌چيزي است که طراح آن طبيعي مي باشد، هر قدر هم خانم ها بخواهند با اين واقعيت مبارزه کنند بيفايده خواهد بود. خانم ها به علت آنکه حساس تر از آقايان هستند بايد اين حقيقت را قبول کنند که به نظارت آقايان در زندگيشان احتياج دارند." ( حقوق زن در اسلام ، ص 184 ، يحي نوري )

زن ها  نه تنها ناقص العقل اند بلکه حق نشناس هم هستند، بد نيست در مورد اين باور اسلاميون حديثي از بخاري نقل کنيم که ميگويد: " النساء ... يکفرن العشير و يکفرن الاحسان ، لو احسنت الي احد اهن الدهر ثم رأت منک شينا قالت : ما رأيت منک خيراً قط ." ( صحيح بخاري عربي انجليزي جزء 1 ــ  حديث 28 ) يعني: " زن ها در مقابل همسران شان ناسپاسٍٍ و در مقابل لطف و توجه آنها و هر عمل نيک ديگري حق نشناس اند. هر چند که در مقابل او خوش رفتار باشي و او چيزي از تو بيبيند ( که مورد پسندش نباشد) خواهد گفت: " هرگز از تو خيري نديده ام." ( 18 ) بر مبناي اين حديث، زن نه تنها از لحاظ عقلانيت و معنويت ناقص است بلکه نا سپاس و حق نشناس هم است.

زنان و شهادت:

شهادت زن با مرد برابر نيست، شهادت يک زن نصف شهادت يک مرد است. قرآن در اين مورد چنين مي گويد: " و استشهدوا شاهيدين من رجالکم فان لم يکونا رجلين فرجل وامرآتان ممن ترضون من الشهدآء ان تضل احديهما فتذکر احديهما الاخري" يعني: " اگر مديون، سفيه يا صغير است و صلاحيت امضا ندارد ولي او به عدل و درستي امضا کند، دو تن از مردان گواه آوريد و اگر دو مرد نيابيد يک تن مرد و دو زن گواه گيرند که اگر يک نفر آنها را فراموش کند ديگري را بخاطر باشد." ( سوره بقره آيه 282 ) ( 19 )

يک زن تحصيل کرده مسلمان در توجيه اين بيعدالتي و آپارتايد جنسي اسلامي چنين ميگويد: " زن زاده شده است از براي توليد مثل و تغذيه کودک. بنا بر اين زن خيلي احساساتي و فراموشکار است، زيرا اگر چنين نبود او درد زايمان را فراموش نمي کرد و فرزند ديگري بدنيا نمي آورد. به اين دليل او نمي تواند مانند يک مرد قابل اعتماد و شايسته شهادت باشد." ( 20 ) بنا براين زن در باور مرد سالار اسلامي در سه حوزه مهم ناقص شمرده شده و ارزش انساني يک ساني با مرد ندارد: براي ديگران بدليل انکاراينکه موجود خوبي است ؛ براي خودش بدليل ناقص العقل خواندنش از جانب مذهب و سرانجام در رابطه با خدا، بدليل نارسائي و عدم کفايت ايمانش.

" شهادت دو زن بجاي يک مرد براي اينست که مبادا يکي از آنان گمراه شود و اگر گمراه شد ديگري او را بياد آورد. چون زن با انگيزه هاي خاصي که دارد، بضبط اينگونه امور و شهادت بآن کمتر دقت و توجه مينمايد و بيشتر تحت تأثير عواطف واقع ميشود چنانکه در مسائل راجع به خود، توجه و دقتش بيشتر است." ( پرتوي از قرآن، کتاب دوم ، ص 269 ، آيت الله طالقاني )

به گفتاري از شيخ محمد عبده توجه کنيد که از قول خطبه اي از علي خليفه چهارم مسلمانان چنين مي گويد: " خداوند زنان را خلق فرموده، و آنها را استوار نموده برسنگيني امر زائيدن و تربيت کودکان شان تا سن معيني، که هنوز از يکي فارغ نشده مستعد حمل و زائيدن ديگري خواهند شد، پس هيچگاه از کار زائيدن و تربيت فرزند نمودن رهائي ندارند، مثل اينکه فقط زنها مختص تدبير امر خانه و زندگي داخلي اند، و اين کار، يک محيط محدودي است که بايد مردان براي شان فراهم نمايند، و لذا عقل زنها به اندازه اي خلق شده که در اين امور بآن احتياج دارند، دين نيز بر طبق فطرت و خلقت است ، و زنها ــ در احکام دين ــ  بپاي مردان نميرسند، نه در عبادت و در اداء شهادت، و در بردن ارث." ( زنان پيغمبر اسلام ، ص 213 حسين عماد زاده ) ، ( تأکيد از من است).

بيعدالتي و اپارتايد جنسي فورموله شده در قرآن و منابع ديگر اسلامي در مورد عدم صلاحيت زن بعنوان شاهد را در جملات زير بخوبي ميتوان مشاهده کرد: " بسيار اتفاق مي افتد که شهادت و يا قضاوت در حق کسان نزديک يا زناني زيبا و مردان متنفذ و يا جوان انجام ميگيرد، در زنان چنانکه از احوال عمومي آنها پيدا است بيم آن مي رود که حسادت و رشک به زيبائي يا تحت تأثير زيبائي و دلفريبي مرد و ثروت و نفوذ و يا جواني او واقع شده عقل را در زير نفوذ احساس خرد کند و حق و عدالت پايمال هوي و هوس شود." ( حقوق زن در اسلام، ص 94 يحي نوري )

بازهم بد نيست که از علي خليفه چهارم بشنويم: " گواهي دو زن بجاي يک مرد است و از جهت نقصان نصيب و بهره هم ارث آنها نصف مردان مي باشد، پس از زنهاي بد بپرهيزيد و از خوبانشان بر حذر باشيد و در گفتار و کردار پسنديده از آنها پيروي نکنيد تا در گفتار و کردار نا شايسته طمع نکنند." ( نهج البلاغه، ص 180 )

زن از ديدگاه اسلام چيست ؟ 

زن لعبت است ؛ نواقصی را که در سطور فوق از نظر گذرانيديم بيانگر آن است که زن از نگاه تعاليم اسلامي همراه نامناسبي براي مرد است. نواقص او در عقل و ايمان بازدارنده و مانع شرکت او در امور مربوط به دايرهٌ مذهب و اجتماع ميشود. مي بينيم که اين باور هاي مبتني بر اپارتايد جنسي اسلامي، تا کجا و تا چه حدي منجر به تنزيل مقام زن به عنوان انسان ميشود. حسين عماد زاده در اين  مورد چنين در افشاني مي کند: " زن بر وزن من اندر لغت نام موجودي است که از کفر ابليس مشهورتر و از پلنگ پرشر و شور تر و درست نقطه مقابل مرد را اشغال کرده است." ( زنان پيغمبر اسلام، ص 16 )

" قال عمر شينأ فعرضت فيه امرأته، فقال: لست في شئ، انما أنت لعبة فإذا کانت اليک حاجة دعوناک لها." ( المنصف، ابوبکر احمد ابن عبدالله موسي الکندي، الجلد الاول، جزء 2 صفحه 263 ) يعني:

" عمر باري مشغول صحبت بود که زنش در ميان حرف اودرآمد، عمر به او (زنش) گفت : تو بازيچه هستي، اگر به تو حاجت بود، صدا مي زنم." ( 21 ) و امرو بن العاص يکي ديگر ازاصحاب محمد ميگويد: " زنان لعبت اند، انتخاب کن." ( 22 ) اين فقط نظر عمر و ابن العاص نيست، بلکه محمد خودش باري چنين گفته بود: " قال النبي انما المراة لعبة فمن اتخذها فليصنها." ( احمد ذکي تفاحة، المراة والاسلام، ص 180 ) يعني: " زنان لعبت اند، هرکسي که او را ميگيرد بگذار که ازش مواظبت کند ( يا او را از دست ندهد ). " ( 23 )

اين باور که زن لعبت است، براي معنويات يک مرد مؤمن اهميت حياتي دارد، چنانچه غزالي ميگويد: " بمجالسة(النساء) و النظر و الملاعية اراحة للقلب و تقوية له علي العبادة ... لذلک قال الله تعالي ــ ليسکن اليها ــ." (الغزالي، احياء علوم الدين، جزء 2 ص34 ) يعني: " در معاشرت با زنان، به آنها نگاه کنيد و با آنها بازي کنيد، روح تان شاد مي شود و قلب تان آرامش مي يابد، و مرد براي پرستش خداوند نيرومند ميشود ... به اين دليل خداوند ميفرمايد: ( تا با او ( زن ) انس و آرام گيرد.) " ( قرآن ، سوره 7، آيه 189) ( 24 )

صرف نظر از نواقصي که اسلام به زنان نسبت داده است و تا حالا يک سري از آنها را بر شمرديم، زن از نظر مباني اعتقادي اين دين داراي ده عورت است ( طبق تعريف فرهنگ فارسي،عورت شرمگاه است عضوي که انسان از روي شرم مي پوشاند، هر چه موضع ستر باشد، آلت تناسلي، شرمگاه، شرمجاي مجازاً جنس زن ). ( 25 ) علي از قول پيغمبر اسلام مي گويد: " للمراة عشر عورات، فاذا تزوجت ستر الزوج عورة واحدة، فاذاماتت ستر القبر العشرعورات." ( کنزالعمال مجلد 22 حديث 858 ) ، يعني: " زن ده عورت دارد، وقتي ازدواج ميکند شوهر يکي از آنها را ستر ميکند و وقتي او ميميرد قبر هر ده عورت را ستر مي کند. " ( 26 )

بقول حديث زير، زن نتنها ده عورت دارد بلکه خود همچون عورت است: " المراة عورة فقذا خرجت استشر فها الشيطان." ( رواء الترمذي و قال حسن صحيح ) يعني: " زن عورت است هنگاميکه او بيرون ميرود (از خانه)، شيطان از اوپذيرائي مي کند." ( 27 )

بيرون رفتن از خانه شکلي از نمايش عورت، بي عفتي و هرزه گي است که باعث خشنودي و لذت شيطان مي شود. به همين دليل زنان را از رفتن به بيرون از منزل حتي جهت عبادت در مسجد نهي کرده اند، چنانچه از حديث زير بر مي آيد: " اقرب ما تکون المراة من وجه ربها اذا کانت في قعر بيتها، و ان صلاتها في صحن دارها افضل من صلاتها في المسجد." ( الغزالي، احياء علوم الدين، جزء 2 ص 65 ) يعني: " يک زن به خدا نزديکتر است اگر در کنج خانه خودش بماند. و عبادت زن در خانه بهتر است از عبادت او در مسجد." ( 28 )

علي در حديث ديگري از قول محمد پيغمبر اسلام مي گويد: " قال ( ص ) ان النساء عورة" يعني : " فرمودند زنان عورت مردان هستند و بايد در حفظ آن بکوشند."، علي باز از قول محمد چنين مي گويد: " قال ( ص ) النساء عي و عورة فاستروا عيهن بالسکوت و استروا عورتهن بالبيوت." يعني: " فرمود زنان عي و عورت مردان هستند بايد جاهل و ضعيف و عاجز را بسکوت نگاهداست و عورت و ناموس را در حصن خانه مصون داشت. " ( زنان پيغمبر اسلام ، ص 143 ، حسين عماد زاده )

دکتور البوطي در مورد پوشش يا حجاب زن چنين ميگويد: " علماي مسلمان . . . متفق القول اند در اين که زن بايد تمام بدنش را بجز دست و صورت، بدون آرايش، از بيگانگان بپوشاند." ( 29 ) در صورتيکه پيروان هنبل و بعضي از پيروان شافعي حتي دست و صورت را نيز جز "عورت" شمرده اند و از اينرو بايد که پوشيده باشد. ( 30 )

" ولکن اصحاب هذا التفسير ( من يجوزون کشف الوجه واليدين ) وهم الماليکية والخفية وبعض الشافعية شرطوا لجواز کشف المراة وجهها ان لا يکون ذلک في حالة تشير الفتنة بان تکون بارزة الجمال." ( الي کل فتنة تؤمن بالله ــ الدکتور محمد سعيد رمضان البوطي ص 48 ) يعني: " و آنهائي که ( مالکی ها ، حنفي ها و بعضي از شافعي ها) به زنان اجازه داده اند تا دست و صورت شان را نمايان سازند، به اين شرط که در آنصورت نبايد آرايش نمايند. اما اگر زن بطور طبيعي زيبارو باشد پس بايست صورتش را بپوشاند، از هراس اينکه باعث ايجاد فتنه و فساد نشود." ( 31 )

دکتور البوطي دليل پوشيدن حجاب را چنين توضيح ميکند: " ان الله جل جلاله انما فرض الحجاب علي المراة محافظة علي عفة الرجال الذين قد تقع ابصارهم عليها، لحفظها علي عفتها من الاعين التي تراها." (الي کل فتنة تؤمن بالله ــ الدکتور محمد سعيد رمضان البوطي ص 98 )

يعني: "خداوند متعال حجاب را براي زن فرض کرد. او ( خداوند ) اين کار را جهت حفظ عفت مرد مقرر داشت . . .، نه براي مواظبت عفت و عصمت زن از چشم مرداني که به او نگاه ميکنند." ( 32 )

 

باور اسلامي و اصلاح نا پذيري زن

بر مبناي داستان خلقت و نگاه فلسفی اسلام ( و مذاهب ديگري ابراهيمي  هم از مسيحيت و يهود)، مرد مقدم است بر زن و زن در اين ديدگاه موجودي است ثانوي، ناقص و براي مرد. داستان حوا و آدم اين موقعيت و مکان ثانوي را چنين تعريف ميکند: " . . . چون آدم را بيافريد و او را به بهشت فرستاد و گفت: اين بهشت ترا دادم و او را ببهشت اندر بداشت. پس خداي تعالي خواست که از آدم خلقي بيافريند همچو آدم . . . خداي عزو جل مر حوا را از پهلوي چپ آدم بيافريد . . . آدم او را بديد گفت: تو کيستي و چيستي ؟ گفت که من خلقي ام همچون تو. خداي عز وجل مرا از پهلوي چپ تو آفريد تا همجنس تو باشم و تو با من آرام گيري ..." ( تفسير طبري، جلد اول ص 50 ، 52 )

از نظر تعاليم اسلامي و سائر اديان ابراهيمي زن موجوديست اصلاح نا پذير و داراي نقايص، بر مبناي فلسفه خلقت  که در نقل قول بالا مشاهده کرديم زن از پهلوي چپ مرد خلق شده است و به همين دليل ساده مانند قبرغه ( دنده ) است، کج و ناراست. اين وضعيت (کج و ناراست بودن) زن را در حديثي از بخاري به خوبي ميتوان مشاهده کرد که چنين آمده است: " المراة کالضلع ان اقمتها کسرتها و ان استمتعت بها و فيها عوج." ( صحيح بخاري، انجليزي ــ عربي جزء 7 حديث 113 ) يعني:

" زن چون دنده است؛ اگر بخواهي راستش کني، خواهد شکست. و اگر از آن بهره گيري با وجود کجيش بهره تواني گرفت. " ( 33 ) چنانچه ذکرش رفت اسلام اين ناراستي و اصلاح ناپذيري را نسبت ميدهد به کار کرد خلقت، چون بر مبناي تفکر اسلامي زن از پهلوي چپ مرد آفريده شده است. ( 34 ) اين ناراستي ذاتي و علاج نا پذير است، مرد بايست با آن زندگي کند و از اش استفاده برد.

اين باور نه تنها از جانب عوام پذيرفته شده است بلکه امامان معروفي چون امام شافعي کسي که گفت: " قال الشافعي: ثلاثة إن أکرمتهم أهانوک وإن أهنتهم أکرموک: المراة والخادم والنبطي." (الغزالي، احياء علوم الدين، جزء 2 ص 51) يعني: " سه ( کسند) اگر تو آنها را تقدير نمائي آنها بتو بي احترامي مي کنند اگر به آنها احترام نگذاري، آنها ترا تقديرکنند: زن، غلام و نبطيه" ( 35 )،  نيز به اين شکل فورموله شده است. غزالي در اين مورد ميگويد: " أن أرسلت عنانها قليلاً جمحت بک طويلاً، و إن أرخيت عذار ها فتراً جذبتک ذراعا . . . فإن کيدهن عظيم و شرهن فاش، والغالب عليهن سوء الخلق و رکاکة العقل ... قال عليه السلام: مثل المراة الصالحة في النساء کمثل الغراب الأعصم بين مانة غراب" ( الغزالي، احياءعلوم الدين، جزء 2 ص 51 ) يعني:

" اگر تو عنان زن را يک خرده شل کني او ( زن ) ديوانه وار ازجا خواهد جست، اگر بصورتش با اخم دست بکشي او ترا حيله گرانه در آغوش خواهد کشيد . . . حيله آنها حاکي از ترس است و بدجنسي (شرارت) آنها موجب سرايت؛ شخصيت بد و روح ضعيف مشخصه آنهاست . . . (محمد) عليه السلام گفت: ( 36 ) " حکايت يک زن صالح در ميان زنان ديگر مانند اعصم ( کلاغ منقار قرمز) است در ميان صدها کلاغ ديگر" ( 37 )

بدين ترتيب اسلاميست ها با تکيه برتعاليم زن ستيز اسلامي باور دارند که زنان پرهيز گار و عفيف نادر اند و نارسائي و نواقص بر شمردهٌ زنان از جانب آنها امري است طبيعي. چون زن مانند قبرغه ناراست ( کج) است، بناً اين کجي و نارسائي را نمي توان چاره جست و زن بعنوان جنس دوم پستر است و اصلاح ناپذير.

حقوق شوهر

ميل و اشتياق مردان بايد بلافاصله بر آورده شود:

در اسلام پاسخ به نياز هاي جنسي مرد آنقدر عاجل و ضروري پنداشته مي شود که اگر غذا در تنور و يا اجاق بسوزد مانعي ندارد و بهتر از آن است تا مردي جهت رفع نياز هاي جنسي اش در انتظار زنش بسر برد. اگر او (زن)  تن به خواهشات جنسي مردش ندهد و خواستش را رد کند، فرشتگان بهشت از او رو بر خواهند گرفت.

محمد پيغمبر اسلام ميگويد: " اذا الرجل دعا زوجته لحاجته فلتأته و إن کانت علي التنور"    (الترمذي) يعني: " هنگاميکه يک مرد همسرش را جهت ارضاي خواهشات نفسي اش فراه مي خواند، بگذار او نزد شوهرش بيايد هرگاه او (زن) مشغول تنور باشد." ( 38 )

و در حديث ديگري ارجعيت و پاسخ به نياز جنسي مرد را چنين فورموله نموده است: " إذا دعا الرجل امرأته الي فراشه فأبت فبات غضبان لعنتها الملائکه حتي تصبح." (متفق عليه) يعني: " پيغمبر خدا گفت: هرگاه مردي زنش را جهت ارضاي تمايلش فرا خواند، و او (زن) رد کند، و مرد شب را با خلق تنگي سر کند، فرشتگان تا هنگام سحر آن زن را نفرين کنند" ( 39 )

پاسخ سريع به نياز هاي جنسي مرد و ارضاء او و همچنين بي اهميت پنداشتن نياز هاي زن (چون در ديدگاه ها و تعاليم اسلامي زن نتنها فاقد احساس جنسي است بلکه حتي حق بيان تمايلاتش را هم ندارد، زيرا زن بر مبناي باور هاي اين دين وسيله اي جز براي ارضاي مرد نيست) امري نيست که فقط متعلق بدوران صدر اسلام باشد، بلکه مسلمانان در دنياي معاصر نيز بدين باور اند. يک عالم مذهبي معاصر در اين مورد چنين ميگويد: " فقد أقام الله تعالي تکوينها النفسي والجسمي علي نحويجعلها متعة للرجل اکثر من يکون الرجل متعة لها بل جعل سعادتها في شعورها بأنها کذلک." (الي کل فتاة تؤمن بلله ــ الدکتور محمد سعيد رمضان البوطي ص 55 ) يعني:

" خداوند متعال زن را از لحاظ رواني و فزيکي چنان آراسته است که باعث ارضاي شهوات مرد ميشود و مرد در معاشرت با او بيشتر از آنچه که زن تمايلاتش در مرد ارضاء شود، لذت مي برد. نه فقط اين، بلکه زن همچنين خوشي اش را در احساس اين چنيني مي يابد" ( 40 )

يکي ديگر از علماي معاصر مذهبي چنين مي نويسد: " إن الواط، والمرأة لا تفعل." (الفقه علي المذاهب الاربعة، الجزء الرابع، ص 7) يعني: " مقاربت جنسي يک عمل است و زنان نمي توانند عمل کنند" ( 41 )

مفسر معروف قرطبي در اين مورد ميگويد: " وخلقت المرأة سکنا للرجل و قال : ( و من آياته أن خلق لکم من أنفسکم أزواجا لتسکنو أليها ) فأول ارتفاق الرجل بالمراة سکونه اليها ممافيه من غليان القوة . . . فإليها يسکن و بها يتخلص من الهياج، و للرجال خلق البضع منهن، قال الله تعالي: ( و تذرون ما خلق لکم ربکم من ازواجکم ) فأعلم الله الرجال أن ذلک الموضع خلق منهن للرجال ، فعليها بذله في کل وقت يدعو ها الزوج، فإن متعته فهي ظالمة و في حرج عظيم ، و يکفيک من ذلک ما ثبت في صحيح مسلم : و الذي نفسي بيده ما من رجل يدعو امرأته إلي فراشها فتأبي عليه الا کان الذي في السماء ساخطا عليها حتي يرضي عنها (زوجها)" ( قربطي في تفسير سورة الروم : 21 ) يعني:

" زن آفريده شد براي آنکه مرد در او آرامش يابد . . . در کنار او (زن) ، مرد از غليان جنسي رهائي مي يابد. ارگان تناسلي زن براي مرد آفريده شده است. چون که خداوند متعال فرمود: ( و وا مي گذاريد آنچه را که آفريده است براي شما پروردگار تان از همسران شما). ( 42 ) خداوند اين را آشکار ساخت که زن آفريده شده است از مرد و براي مرد. بنا بر اين زن بايد تسليم شود هرگاه شوهرش او را فرا ميخواند. هرگاه او سر پيچي کند، ستمکار است. دليل کافي در اين رابطه در حديثي از صحيح مسليم نقل شده  است که مي گويد: " زماني که مردي زنش را به بستر مي خواند، و او امتناع ميورزد، يکي که در بهشت است بر او غضب کند تا آنکه مرد (شوهرش) از او راضي شود." ( 43 )

باري محمد پيغمبر اسلام در مورد حقوق شوهر نسبت به زن، چنين اظهار نظر نموده است: " در حديث ديگر منقول است: زني به خدمت حضرت رسول (ص) آمد و سوال کرد حق شوهر بر زن چيست؟ فرمود: زياده از آن که توان گفت، پس فرمود: از جمله حق ها آن است که روزهٌ سنت بي رخصت او ندارد و از خانه بي رخصت او بيرون نرود و به نيکو ترين بو هاي خوش خود را خوشبو کند و نيکو ترين جامه هاي خود را بپوشد و به بهترين زينت ها خود را بيارايد و هر بامداد و شام خودرا بر او عرض کند که اگر ارادهٌ جماع داشته باشد ابا نکند. در حديث ديگر فرمود: هيچ چيز بي رخصت او به کسي ندهد و اگر بدهد گناهش براي زن است و ثوابش براي شوهر و هيچ شب نخوابد که شوهر از او خشمناک باشد. زن گفت: هر چند شوهر بر او ظلم کرده باشد؟ فرمود بلي." (حلية المتقين، ص 115، محمد باقر مجلسي)

زن بايد به خواست شوهرش مخصوصاً تمايلات جنسي او پاسخ دهد و هر وقت اراده نزديکي جنسي کرد، حتي در پشت پالان شتر، زن نبايد که مضايقه نمايد، به اين حديث توجه نمائيد: " در حديث صحيح از حضرت امام محمد باقر (ص) منقول است: زني آمد به خدمت حضرت رسول (ص) و گفت يا رسول الله چيست حق شوهر بر زن، فرمود لازم است که اطاعت شوهر بکند و نا فرماني او نکند واز خانهٌ او بي رخصت تصديق نکند و روزهٌ سنت بي رخصت او ندارد و هروقت ارادهٌ نزديکي او کند مضايقه نکند، اگر چه بر پشت پالان شتر باشد و از خانه ٌ او بي رخصت او بدر نرود و اگر بی رخصت بدر رود، ملائکه ٌآسمان و زمين و ملائکهٌ غضب و ملائکهٌ رحمت همه او را لعنت کنند تا به خانه برگردد." (حلية المتقين، ص 114 و 115 محمد باقر مجلسي) حسين عماد زاده حديث زير را از کافي نقل مي کند که مي گويد: " زن بايد صبر و شکيبائي داشته باشد در شدائد بردبار شود تا خداوند او را بيامرزد." (زنان پيغمبر اسلام، ص 148 عماد زاده)

اطاعت از شوهر کليد بهشت است:

تمامي تقوا و پرهيز کاري زن بيهوده است هرگاه او به مقام نافرماني از شوهرش بر آيد. نا فرماني او از شوهر بياني از يک عمل نا مشروع و نا بيخردانه است. ولي اطاعت و فرمانبرداري از شوهر کليد بهشت است، چنانچه از حديث زير به روشني بر مي آيد: " ثلاثة لا تقبل لهم صلاة و لا تصعد لهم حسنة العبد الأ بق حتي إلي مواليه و المرأة الساخط عليها زوجها و السکران حتي يصحو." (البيهقي) يعني: " سه کسند که از آنها سخن مگوي که عبادت شان پذيرفته نمي شود، بنده اي که از آقاي خود گريخته و تا زماني که نزد مالک خودش بر نگردد، زني که شوهرش از او ناراض است و شخص مست تا هنگامي که به هوش نيامده باشد." ( 44 ) ترمذي در مورد خوشنودي شوهر و پاداش آن چنين ميگويد: " ايما امرأة ماتت و زوجها عنها راض دخلت الجنة." (سنن الترمذي، ذکره الغزالي في إحياء علوم الدين، جزء 2 صفحه 64) يعني: " هر زني که ميميرد مادامي که شوهرش از او راضي باشد، به بهشت مي رود." ( 45 )

محمد خود نيز بر اين حکم که مرد کليد بهشت زن است صحه گذاشته است، چنانچه از حديث زير بر مي آيد: " قال لامرأة أنظري أين أنت منه (زوجها) فإنما هو جنتک و نارک." ( ذکره السيوطي في تفسير النساء: 34 ) يعني: " باري پيغمبر به زني گفت: بنگر که با شوهرت چگونه رفتار ميکني زيرا او بهشت و دوزخ تو است." ( 46 )

علي خليفه چهارم مسلمانان و نزديکترين فرد به محمد در اين مورد حکايتي به نقل از پيغمبر اسلام دارد که شنيدني است، چون عمق باور زن ستيز و ضد انساني اسلام را به نيکوئي بيان ميدارد، به آن توجه کنيد: " روزي من و فاطمه به حضور رسول اکرم (ص) شرفياب شديم و آن حضرت را بسيار گريان ديديم. گفتم پدر و مادرم به فدايت يا رسول ا لله چرا گريه ميکنيد ؟ فرمود: يا علي شب معراج که مرا به آسمان بردند زناني چند از امت خود را در عذاب شديد ديدم و گريه من براي آنهاست . . . زني را ديدم که به مو هاي سرش آويزان کرده بودند و مغز سرش (از شدت حرارت) مي جوشيد. و زني را مشاهده کردم که او را به زبانش آويخته بودند و آب جوشان جهنم به حلقش فرو مي ريختند. و زني را ديدم که بر پستانهايش آويخته بودند و زني را که گوشت بدن خويش را مي خورد و آتش در زير او شعله مي کشيد. زني را مشاهده نمودم که پاهايش را به دستهايش بسته، مار ها و عقرب ها را بر او مسلط ساخته بودند و زني کور و کر ديدم که او را در تابوت آتشين قرار داده و مغز سرش از تنش بيرون مي آمد و بدنش در اثر مرض جذام و پيس قطعه قطعه و از هم متلاشي ميشد. و زني را ديدم که در تنور آتش او را به پاهايش آويخته بودند. و زني را مشاهده کردم که گوشت بدنش را از جلو و عقب باقيچي هاي آتشين مي بريدند و زني که صورت و دستهايش را مي سوزاندند و از روده هاي خويش مي خورد. و زني که سرش مانند سر خوک و بدنش بشکل چهار پا و به انواع عذابها معذب بود. و ديگري بصورت سگ بود و آتش از پشتش وارد مي کردند و از دهانش بيرون مي آوردند و ملائکه با گرز هاي آتشين بر سر و بدنش مي زدند.

حضرت فاطمه (ع) عرضه داشتند: يا رسول الله به من بگوئيد که کار اين زنها چه بوده که خداوند آنها را چنين معذب فرموده است. حضرت (ص) فرمودند: آن زني که به موي سرش آويخته بودند زني بود که موي سرش را از مردان (نا محرم) نمي پوشانيده است و آن زني که به زبانش آويخته بودند، زني بوده که شوهر خورا اذيت مي کرده و آنکه به پستانش آويخته بودند از شوهرش تمکين نمي کرده است و آنکه با پاهايش آويزان بود، بي اجازه شوهرش از خانه بيرون مي رفته است و آن زن که گوشت بدن خودرا مي خورد زني بوده که بدن خود را براي نامحرمان زينت مي کرده است و آن زني که دستهايش را به پاهايش بسته بودند، خود را نمي شسته و لباسهايش را پاک نمي کرده و غسل جنابت بجا نمي آورده و به نماز اعتنائي نداشته است و آن زني که کور و کر و لال بود از زنا فرزند به هم مي رسانده و به گردن شوهر خود مي انداخته. آن زن که گوشت بدنش را مي بريدند خود را به مردان مي نمايانده تا مورد توجه آنها قرار گيرد و آنکه بدنش را مي سوزاندند و او روده هاي خود را مي خورد، زني بوده که مرد و زن حرام را به يکديگر مي رسانيده است  و آن زن که سرو صورتش مانند خوک و بدنش بشکل الاغ بود، زنيست که سخن چين و درغگو بوده است. و آنکه بصورت سگ بود و آتش از پشتش داخل و از دهانش خارج مي ساختند، زني بوده خواننده و آواز خوان، آنگاه حضرت فرمود: واي به حال زني که شوهر خود را به خشم آورد و خوشا به حال زني که همسرش را راضي بدارد." ( علامه مجلسي، کتاب حيات القلوب )

حقوق شوهر يزداني است:

اطاعت زن از شوهرش شرط اصلي تقوا و پرهيزکاري وي است و همچنين وثيقه اي است براي سرنوشت ابدي اش. مرد بهشت و جهنم همسرش است، مرد چنان مرتبه اي بلندي دارد که در مقايسه با زن، او مقام الهي مي يابد. مسؤليت زن در قبال مرد در حد پرستش تقرب مي يابد. هر چند، نا ممکن مي نمايد، چنانچه گفته مي شود که فقط خدا است که قابل پرستيدن است.

محمد در اين مورد چنين ابراز نظر مي کند: " لو کنت آمر أحداً أن يسجد لأ حد لأمرت  النساء أن يسجدن لأزواجهن لما جعل الله لهم عليهن من الحق." (احمد و ابو داود و الترمذي) يعني : " اگر به کسي دستور ميدادم کسي را سجده کند، بزنان دستور ميدادم شوهران خويش را سجده کنند از بس که خدا براي شوهران حق به گردن زنان نهاده است." ( 47 )

در ديدگاه زن ستيز اسلامي اهميت حقوق مردان نسبت به زنان بيشتر از آن است که بتوان تصور کرد، جايگاه مرد در حدي است که هيچ درجه اي از خود گذري زن نمي تواند او را از لحاظ حقوقي در رديف مرد قرار دهد. احمد زکي "تفاحه" يکي از نظريه پردازان اسلاميست معاصر در رابطه برتري حقوقي مرد با جديت و احترامي عجيبي حديث زير را نقل ميکند:

" لو ان امرأة وضعت أحد ثدييها طبخة و الأخر مشرية ما أدت حق زوجها. ولو أنها عصت مع ذالک زوجها طرفة عين ألقلبت في الدرک الأ سفل من النار إلا أن تتوب و ترجع." ( المصنف ابوبکر احمد ابن عبدالله موسي الکندي، مجلد1 ، جزء 2 ، ص 255 ، أنظر ايضا احمد زکي تفاحة، المرأة و الأسلام، 1985، ص 176) يعني:

" اگر زني يکي از پستان هايش را جهت پختن و ديگري را جهت کباب کردن پيشکش کند باز هم عاجز از انجام وظايفش در قبال شوهرش است. در ضمن اگر او حتي لحظه اي ( چشم به هم زدن ) در مقام نا فرماني از شوهرش برآيد، جايش ته ترين بخش جهنم است مگر اينکه توبه کند و باز گردد." ( 48 ) از اين حديث در بخاري ذکري بعمل نيامده است ولي با حديث ديگري از بخاري مطابقت دارد.

از ديدگاه اسلامي همين که يک مرد حاضر مي شود که زندگي اش را با زني قسمت کند، خود اين عمل يک فداکاري شريفانه اي از جانب مرد محسوب مي شود. چنانچه در حديث صحيحي از بخاري اين چنين توصيف شده است، که زن در عقل و دين ناقص و حق نشناس است . اين فروتني از جانب مرد است که زندگي اش را با او ( زن ) صرف مي کند. زن هيچگاه با هر درجه اي از خود گذري قادر نيست که اينهمه احسان مرد را پاسخ دهد. در واقع حقوق شوهر آنقدر گسترده و وسيع است که: " من حق الزوج علي الزوجة ان لو سال منخراه دما وقيحا و صديدأ فلحسته بلسانها ما أذت حقه." ( ذکره السيوطي في تفسير النساء : 34 ) يعني :

" اگر خون، کثافت و ريم از دماغ شوهر جاري باشد و زن با زبانش آنرا بليسد، هرگز او قادر به بر آوردن حقوقي که شوهرش نسبت به وي دارد، نخواهد بود." ( 49 ) اين حديث پنج بار آنهم با حرمت زيادي از جانب امام سيوطي که يکي از معروف ترين علماي اسلامي است مورداستفاده قرار گرفته است.

محمد در مورد اين حق يزداني مرد گفتار ديگري دارد که با هم به آن گوش ميدهيم: "حضرت رسول فرمود . . . که زن نماز خود را طول ندهد براي آنکه منع کند شوهر او را از آنچه از وي خواهد و فرمود که هر زني که شوهر او را براي مجامعت بطلبد و او تأخير کند تا شوهر بخواب رود پيوسته ملائکه او را لعنت کنند تا شوهربيدار شود." ( حليه المتقين، ص 80 ، محمد باقر مجلسي )

حقوق زنان

احاديثي زيادي را مي توان در مورد حقوق شوهران نقل کرد، ولي آنچه در مورد حقوق زنان اظهار شده است قليل و ساده است. در حديث زير چنين آمده است: " يا رسول الله ما حق زوجة احدنا عليه؟ قال : ان تطعمها اذا طعمت و تکسوها اذا اکتسيت ولا تضرب الوجه و لا تقبح ولا تهجر إلا في البيت." ( احمد و ابو داود و ابن ماجة ) يعني: " اي رسول خدا، زن چه حقي بر ما دارد؟ او ميگويد: تو بايد به او( زن ) غذا بدهي هنگامي که خودت غذا ميخوري، بايد او را بپوشاني هنگامي که خودت را مي پوشاني، به صورتش نزن، به او ناسزا مگو، او را رها مکن بجز در حصار خانه." ( 50 ) اين هم نمونهٌ ديگري از مکان ويژه زن و حقوق او در اسلام که از زبان پيغمبرش ميشنويم:

" . . . بدان که از جمله ٌ حقوق زن بر مرد آنست که هر چهار ماه يک مرتبه با او جماع کند." ( حلية المتقين، ص 117 ، محمد باقر مجلسي )

امتياز مردان

مرد ميتواند زنش را بزند و از مقاربت جنسي با او خود داري کند:

قرآن رابطه طبيعي بين مرد و زن را يک رابطه مبتني بر محبت و شفقت تعريف ميکند:

" . . . ميان شما رأفت و مهرباني برقرار نمود." ( سوره نور، آيه 21 ) سيد قطب يکي از بنيانگذاران جنبش اخوان المسلمين، "رأفت" و " مهرباني " ذکر شده در اين آيه را بيان طبيعي احساسي ميداند که مرد نسبت به جنس مخالفش دارد، چيزي که از جانب خالق متعال مقرر شده است. مفسرين قديم گفته اند که " مهر" ياد شده ميان زن و شوهر در آيه فوق معطوف است به عمل جنسي، در صورتيکه " رأفت" اشاره اي است به فرزندان مرد و همسرش. ( 51 ) مهمترين چيزي که بايد به خاطر داشت اين است که مهرباني و رأفت که ذکرش رفت، از جانب زن نسبت به مردش متصور نيست. چون از نظر بينش اسلامي، که در آيه هاي قرآن و احاديث متعدد قابل مشاهده است، زن به عنوان جنس ضعيف، و تعريف و تصويري غير انساني که از اش داده ميشود، قابل ترحم است، نه مرد. بناً مرد با مقام افضلي که در همهٌ عرصه هاي زندگي نسبت به زن دارد، بي نياز از مهرباني و عطوفت جنس دوم است. و قرآن به مردان دستور ميدهد که با آنها ( زنها ) با مهرباني مصاحب شوند.

حديث ديگري است که شوهر خوب را تعريف ميکند: " بهترين شما آنهائي هستند که با زنان شان به نيکوئي رفتار کنند." ( 52 ) اما اين نيکوئي در شرايط سخت، زماني که زن سلوک "درست و شايسته اي" ندارد تا کدام حدي قابل اجرا است؟ مطابق احکام قرآن مرد مسؤليت پند و اندرز زنش را دارد و همچنين حق اينکه زنش را ترک کند و مورد ضرب و شتم قرار دهد تا از رفتار متمردانه اي او جلوگيري کرده باشد. قرآن در اينمورد چنين حکم مي کند: "فالصالحات قانتات للغيب بما حفظ الله واللاتي تخافون نشزهن فعظوهن واهرهن في المضاجع و اضربوهن." ( سوره النساء: 34 ) يعني: " زناني که از مخالفت و نا فرماني آنها بيمناکيد، بايد نخست آن ها را موعظه کنيد. اگر مطيع نشدند، آ نها را به زدن تنبيه کنيد. اگر اطاعت کردند ديگر حق هيچگونه ستم نداريد . . ." ( 53 )

سبب نزول اين آيه را بعضي از مفسرين اينطور توضيح مي دهند:

" نزلت هذه الآية في بنت محمد بن سلمة و زوجها ، فيإنه لطها لطمة فنشزت عن فراشه و ذهبت إلي الرسول و ذکرت هذه الشکاية، و إنه لطمها وأن اثر اللطمة باق في وجهها فقال: اقتصي منه ثم قال لها اصبري حتي انظر فنزلت هذا الأية (ا لرجال قوامون علي النساء ) فلعل نزلت قال النبي: اردنا امرأ و اراد الله أمرآ و الذي اراد الله خيراً." ( الرازي في تفسير النساء: 34 ) يعني:

" آيه فوق در ارتباط شکايت زني نزد محمد که شوهرش به صورت او سيلي زده بود ( که هنوز نقش آن بصورتش باقي بود ) نازل شده است. نخست پيامبر به او ( زن ) گفت: " با او تسويه کن، ولي بعداً افزود: صبر کن تا من در اين مورد فکر کنم، بعد که آيه فوق نازل شد، پيغمير گفت:" ما يک چيز مي خواهيم ولي خداوند چيزي ديگري، و چيزي را که خدا مي خواهد بهتر است." ( 54 )

به مشکل ميتوان که حکم فوق در مورد ضرب و شتم و تنبه بدني زن، آنطوري که مفسرين اسلامي در توجه خشونت جسمي بر عليه زنان از کلمه "ملائيم" استمداد ميجويندرا پذيرفت. تنبه فزيکی زن بعنوان آخرين راه اصلاحي و تأديبي بعد از کار ساز نبودن دوري جستن و محروميت جنسي زن مطرح ميشود. بناً زدن " ملائيم" بعد از تدبير اولي که همانا دوري جستن و محروم ساختن جنسي است، بايد عملاً و منطقاً بعنوان آخرين راه حل شديدتر باشد، که عملاً هم اينطور است. تنبه جنسي براي مطيع ساختن زن و همچنين براي استيلاي مرد بر جسم و روان او امريست که خداوند قهار براي امت مذکرش ارزاني داشته است.

بعضي از مفسرين معتقد اند که عمل تنبه فزيکي زن مانند شلاق زدن برده نيست. ( 55 )

ولي " زدن در حدي که باعث جراحت نشود." ( 56 ) بنا برين مرد حق تنبه جسمي زنش را تا هنگامي دارد که اين عمل شباهتي به شلاق زدن برده نداشته باشد و همچنين منجر به جراحت او نشود. مترجم کتاب مشکات در پاورقي فتواي قاضي خان که ميگويد زن را ملائيمتر بزن چنين مي نويسد: " زدن زن در چهار مورد جائيز است:

1 ــ  زماني که او ( زن ) زيور نپوشد هر چند که خواست شوهرش باشد.

2 ــ  زماني که شوهر او را جهت آميزش جنسي فرا ميخواند و او ( زن ) بدون کدام عذر معقول خو داري ورزد.

3 ــ  هنگامي که به او دستور داده ميشود که جهت عبادت غسل نمايد ( خودش را تميز کند ) و او سر باز زند.

4 ــ  هنگامي که بدون رخصت شوهر از منزل بيرون ميرود. " ( 57 )

در پاورقي ديگري در همين کتاب مترجم چنين ميگويد:" هيچ زني نبايد خواست هاي شوهرش را رد کند، بجز امور مربوط به دين. هنگامي که زن قاعده است و يا در ماه رمضان. بعضي از علما معتقد اند که اين عدم پذيرش غير شرعي است و شوهر بايد به طرق ديگر از همسرش لدت برد، با در آغوش گرفتن، بوسيدن و غيره. وظيفه زن بخشيدن آرامش به شوهرش در بستر است هرگاه که او ( مرد ) زنش را بطلبد."( 58 ) همانطور که مشاهده شد، تنبه جسمي زن در باور و آموزش هاي زن ستيز اسلامي حق مسلم مرد قرار داده شده است.

ابن کثير در تفسيرش از حديثي از نويسنده معتبر ابن القيس ياد آور ميشود که روزي در ملاقات با عمر، عمر زنش را ميگيرد و ميزند و به او ( ابن القيص ) ميگويد: " قال الأ شعث ضفت عمر رضي الله عنه فتناول امرأته فضربها فقال يا اشعث احفظ عني ثلاثا حفظتهن عن رسول الله لا يسال الرجل قيم ضرب امرأته . . ." ( ابو داود و النسائي و ابن ماجة ذکره ابن کثير في تفسير النساء: 34 ) يعني: " سه چيز را از من بخاطر داشته باش، چيزي را که من از پيغمبر به خاطر دارم که مي گفت: (از مرد نبايد پرسيده شود که چرا زنش را ميزند . . . )" ( 59 )

سيد قطب يکي از بنيانگذارانجنبش اسلاميست، در توجيه حق تنبه مرد در آيه فوق چنين تلاش ميورزد:

" و شواهد الواقع، والملاحظات النفسية، علي بعض أنواع الانحراف، تقول: إن هذه الوسيلة تکون انسب الوسائل لإ شباع انحراف نفسی معين، و إصلاح سلوک صاحبه . . . و ارضائه . . في الوقت ذاته !. . . فربما کان من النساء من لا تحس قوة الرجل الذي تحب نفسيها أن تجعله قيماً و ترضي به زوجاً إلا حين يقهرها عضليها ! و ليست هذا طبيعة کل امرأة و لکن هذا الصنف من النساء موجود . وهوالذي قد يحتاج الي هذه المرحلة الاخيرة . . . ليستقيم و يبقي علي الموسسة الخطيرة . . . في سلم و طمأنينة." ( في ظلال القرآن، سيد قطب في تفسير النساء: 34 ) يعني :

" حقايق زندگي و مشاهدات رواني، از اشکال معين انحرافات بيانگر اين است که اين روش ( تنبه فزيکي زن ) يکي از مناسب ترين راه ها جهت فرونشاندن گمراهي و خطاي ويژه است، اصلاح خصوصيات يک شخص . . . و راضي ساختن او ( زن ) . . . در عين حال! حتي بدون موجوديت اين شکل از انحراف رواني، ممکن بعضي از زن ها نخواهند بر قدرت مرد، کسي که دوست دارند که او ( مرد ) باغبان يا همسرشان باشند، اعتراف کنند. بجز هنگامي که مرد از لحاظ فزيکي بر آنها غالب شود! اين طبيعت هر زني نيست. اما اين نوع ( زن ) وجود دارد. و زنان اين چنيني براي اينکه درست شوند نياز به معالجه دارند و . . ." ( 60 )

بعضي از روشنفکران اسلامي، با اقتباس گفته فوق مي گويند: " هذا الي جانب من يقول أن النشوز هو حالة مرضية تنتاب المرأة و هذه الحلة المرضية نوعان: الاول هي الحالة التي تلتذ فيها المرأة بأن تکون الطف الخاضع و بأ ن تضرب و تعذب و هو ما يسمي في علم النفس (Masochism   ) و الثاني هو الحالة المرضية التي تلتذ فيها المرأة بأن توقع الأذي بالغير و أن تتسلط و تتجبر و تتحکم و تسيطر و هذه الحالة تسمي ( Sadism   ) في علم النفس فمثل هذه المرأة لا حل لها سوي انتزاع شوکتها و کسر سلاحها الذي تتحکم به و سلاح المرأة أنونتها اما المرأة الاخري التي لا تجد لذتها الا في الخضوع و الضرب فالضرب لها علاج، و من هنا تتفق کلمة القرآن: و اهجروهن في المضاج و اضربوهن مع أحدث ما وصل اليه علم النفس العصري في فهم المرأة الناشز، فکانت هذا الکلمة من المعجزات العلمية للقرآن اذ تلخص ما اتي به علم النفس في مجلدات عن المرأة الناشز و علاجها ." يعني:

" ياغي گري ( نشوز ) زن يک حالت پزشکي است و به دو نوع است: نخستين حالت اين است که زن براي اينکه همسر مطيع باشد، از شکنجه و آزار احساس آسايش و لذت ميکند و به آن رغبت دارد. و اين چيزي است که رضا به جفاي معشوق ناميده ميشود. دومين حالت هنگامي است که زن دوست دارد به همسرش صدمه زده و به حريف پيروز شده و مسلط شود. چيزي که ساديسم ناميده ميشود. زنان اين چنيني علاجي جز نابودي ابزار تسلط شان، که عبارت است از طبيعت زنانه آنها، ندارند. اما زنان ديگري، آنهائي که از اطاعت و تنبه شدن لذت مي برند راه علاج و درمان شان تنبه فزيکي است. بنابراين دستور قرآن: تبعيد کنيد آنها را در کنج خانه ها و بزنيد آنها را، موافقت دارد با کشفيات جديد روان پزشکي در زمينه درک زن ياغي و متمرد. اين نمونه اي از معجزات علمي قرآن است، زيرا اين نتيجه و حاصل حجم بزرگي از تحقيقات علم روانشناسي در زمينه زنان متمرد و ياغي است. " ( 61 )

هر دو نقل بالا بيانگر و مبتني بر دستورات ضد انساني و زن ستيز قرآن است که مي گويد زنان گمراه را بزنيد تا از گمراهي باز گردند. اما درک وباوري که اين خصلت يعني ياغيگري را جز طبيعت زن دانسته و آنرا ناشي از سرشت خلقت مي پندارد، چرا راه علاج را بر تنبه جسمي زن مي بيند. چنانچه مشاهده مي کنيد اسلاميون اين " بيماري ذاتي" که خواست خداي متعال است، را معجزه خوانده و براي توجيه اين همه بربريت و زن ستيزي وقيحانه از علم روانپزشکي نيز استمداد ميجويند. از قرآن گرفته تا گفتار و کردار محمد پيغمبر اسلام و اعوان و انصارش، همه تنبه جسمي زن را توجيه نموده اند و اين حقي است از آن مردان و فقط مردان. مردي که از تمرد و ياغيگري زنش بيم دارد، نخست او را نصيحت کند، اگر اين امر کارگر نيفتاد مرد حق دارد که از بستر او دوري جويد، اگر اين هم مؤثر نيفتاد او ( مرد ) حق دارد که زنش را بزند.

 سيد قطب ديناميزم راندن زن و پاسخ ندادن به نياز هاي جنسي اش را وقتي که نصيحت کار سازنيست، چنين توضيح ميدهد:

 " هنا يجيء الا جراء الثاني . . . حرکة استعلاء نفسية من الرجل علي کل ما تدل به المرأة من جمال و جاذبية . . و اهجروهن في المضاجع . . والمضجع موضع الإغراء والجاذيبة، التي تبلغ فيها المرأة الناشز المتعالية قمة سلطانها. فأذا استطاع الرجل أن يقهر داوفعه تجاه هذا الاغراء، فقد أسقط من بد المرأة الناشز أمضي أسلحتها التي تعتز بها." (سيد قطب، في ظلال القران، في تفسير سورة النساء:34) يعني:

" اينجا مرحله يا فاز دوم مي آيد . . . مرد بايد که يک حرکت برتر رواني بر عليه همهٌ جذابيت و زيبائي زن بکار گيرد، از طريق دوري جستن ويا راندن او از بسترش. زيرا بستر محل اغوا و فريب است، جائي که زن متمرد به اوج قدرتش دست ميابد. اگر مرد بتواند به ميلش بر ضد اغواي زن فايق آيد، آنگاه است که او ( مرد ) موفق به خلع سلاح شده است." ( 62 )

يکي ديگراز اسلاميست ها گفته هاي فوق را چنين تکرار ميکند: " هجرها . . هو علاج رادع للمرأة مذل لکبريائها، فإن أعز ما تدل به هو أنوثتها، وأقوي ما تغزو به الرجل هو هذا السلاح . . . فأذا فله لها . . . فقد أبقاها بلا سلاح . . و ذلک أن ما تشعر به المرأع من هزيمة." ( البهي الخولي، الاسلام و المرأة ألمعاصرة، ص 105 ) يعني:

" اين راندن از خود جنسي، علاجي است که زن ياغي و متمرد را از ياغيگري باز ميدارد، و باعث جريحه دار شدن غروراو ( زن ) ميگردد. چيزي که مهمترين گنجينه زن محسوب ميشود زنانگي او است . . . بنا براين ضربه خوردن آن تحقير آميزترين شکست براي او ( زن ) است." ( 63 )

بنا براين مرد حق دارد که زنش را از خود براند يعني با او مقاربت جنسي نکند و او را تنبه فزيکي نمايد، هرگاه از ياغي گري او بيمناک است. زن اما، هرگز حق ندارد که به همچون راه کردي جهت اصلاح شوهر متمردش دست برد، چنانچه از آيه زير مستفاد ميشود: 

" و إن أمرأة خافت من بعلها نشوزأ او اعراضأ فلا جناح عليهما أن يصلحا بينهما صلحاً و الصلح خير" ( سوره النساء: 128 ) يعني: " و اگر زني از شوهرش بيم آن داشت که با وي راه مخالف و بد سلوکي پيش گيرد يا از او دوري گزيند باکي نيست که هر دو طريق مصالحت و سازگاري بنمايند." ( 64 )

از آيه هاي 34 و 128 سوره نساء به روشني بر مي آيد که، هنگامي که زني از ياغيگري و بي وفائي شوهرش هراس دارد، قرآن به او دستور مدارا و سازش ميدهد، ولي وقتي قضيه بر عکس است يعني مرد بيم ياغي گري از جانب زنش را دارد، قرآن در دفاع از حق مسلم و يزداني مرد بر خواسته و دستور راندن او ( زن ) از بستر و سر انجام استفاده از زور را ميدهد.

بخاري در حديث زير مثالي از حق اختيار زن ميآورد، هرگاه که او از جفاکاري و بيوفائي شوهرش بيمناک باشد: "عن عائشة- و إن امرآة خافت من بعلها نشوزأ أو اعراضأ- قالت: هي المرأة تکون عند الرجل لا يستکثر منها فيريد طلاقها و يتزوج غير ها، تقول له: امسکني و لا تطلقني، ثم تزوج غيري ، فأنت في حل من النفقة علي و القسمة ليي فذلک قوله تعلي ـ فلا جناح عليهما أن يصلحا بينهما صلحا والصلح خير ــ." ( صحيح بخاري عربي ــ إنجليزي جزء 7 حد يث 134 ) يعني:

" از عايشه ( راجع به اين آيه که ميگويد: و اگر زني از شوهرش بيم آن داشت که با وي راه مخالفت و بد سلوکي پيش گيرد يا از او دوري گزيند) نقل شده است که ميگويد اين آيه مربوط به زني است که شوهرش نمي خواست بيشتر از اين او را به همسري خودش نگهدارد، بلکه ميخواست که او را طلاق نمايد و با ديگري ازدواج کند، از اينرو زن به مردش گفت: " مرا نگهدار و طلاقم مده، و با ديگري ازدواج کن و من از تو نفقه نمي خواهم و نه هم با من همبستر شو." خداوند دستور ميفرمايد: صلحي برضاي طرفين که صلح بهر حال بهتر است." (65 )

بر مبناي حديث فوق از بخاري، زني که از بيوفائي و جفا از جانب شوهرش بيم دارد، قرآن به او توافق صلح آميز را توصيه مي کند و حتي از او ( زن ) ميخواهد که حاضر به تسليم در برابر خواستهاي مردش از آنجمله ازدواج وي با کسي ديگري شود، و سر انجام حاضر شود که از حق خودش بلحاظ مالي و رابطه جنسي هم بگذرد. عايشه در مورد اين موقعيت نا مساعد زن حکايتي دارد که شنيدني است: ". . . و چون سوده دختر زمعه ميترسيد پيغمبر او را طلاق دهد به حضرت گفت نوبت مرا مراعات مکن من توقع همبستري با ترا ندارم و شب خود را به عايشه ميدهم ولي مرا طلاق مده زيرا ميخواهم روز حشر جزء زنان تو محسوب بشوم." ( 23 سال ، ص 209 ، علي دشتي )

تنبه جسمي زن متمرد، بعنوان آخرين راه حل و چاره جوئي پيش از طلاق است، زن نخست بايد نصيحت شود و اگر اين امر مؤثر نيافتاد، مرد حق دارد که از همخوابگي با او ( همسرش ) دوري گزيند. حکم قرآن مبني بر رفتار نيک با زن در تناقض با اين حکم که زن ياغي را تنبه نموده و ازش دوري گزيند نيست، چون از نظر اسلام تنبه جسمي زن خود عين مهرباني و شفقت با او است. محمد پيامبر اسلام که خود گويا مهربانانه ترين سلوک را با زناش داشته، ازهمهٌ آنها مدت يکماه دوري ميگزيد. ( 66 ) غزالي اين مسأله را چنين بيان ميکند: " در زنان شرارت و ضعف وجود دارد. ديپلماسي و خشونت چاره گر شرارت ( نابکاري ) است، مهرباني و ملايمت علاج ضعف و سستي." ( 67 )

مرد حق ازدواج به چهار زن آزاد مؤمينه را دارد و مي تواند با کنيزان بيشماري رابطه جنسي داشته باشد:

بر مبناء احکام خدا و پيغمبرش محمد، مردان می توانند با بيش از يک زن ادواج کنند، چنانچه از آيه زيربر ميآيد:

" و إن خفتم الا تقسطوا في اليتامي فإنکحوا ما طاب لکم من النساء مثني و ثلاث و رباع فان خفتم الا تعولوا فواجدة او ما ملکت أيمانکم ذلک ادنی الا تعولوا " ( سوره النساء: 3 ) يعني: " اگر بترسيد که مبادا در بارهٌ يتيمان مراعات عدل و داد کنيد، پس آنکس از زنان را به نکاح خود در آوريد که مر شما را نيکو و مناسب عدالت است دو يا سه يا چهار و اگر بترسيد که چون زنان متعدد گيريد راه عدالت نپيموده و با آنها ستم کنيد پس تنها يک زن اختيار کرده و ياچنانچه کنييزي داريد بآن اکتفا کنيد که اين نزديکتر بعدالت و ترک ستمکاري است " ( 68 )

اما بعضي ها استدلال مي آورند که چون بر قرار داشتن برابري نا ممکن است، بنأ با تکيه به آيه زير ازدواج با بيشتر از يک زن را جايز نمي دانند: " و لن تستطيعوا ان تعدلوا بين النساء ولو حرصتم فالا تميلوا کل الميل " يعني: " شما هرگز نتوانيد ميان زنان بعدالت  رفتار کنيد و هر چند راغب و حريص بر عدل باشيد پس بتمام ميل خود يکي را بهره مند و ديگري را محروم نکنيد. " ( سوره نساء: 129 ) ( 69 )

اما اکثريت قريب به اتفاق مفسرين به اين باور اند که:

" ( ولن تستطيعوان تعدلوا بين النساء و لو حرصتم ) اي ان تعدلوا في شهوة القلب و ميل النفس و يتبع ذلک التفاوت في الوقاع و انما عليه العدل في العطا ء و المبيت و اما في الوقاع و الحب فذلک لا يدخل تحت الاختيار."( الغزالي احيأ علوم الدين جزء 2 ص 54 و 55 ) يعني: 

" عدالت ياد شده در آيه 3 ، سوره نساء ( شما هرگز نتوانيد ميان زنان بعدالت رفتار کنيد و هر چند راغب و حريص برعدل باشيد ) ، مربوط است به شهوة القلب و ميل النفس و التفاوت في الوقاع و عدالت ياد شده در آيه 129 ، سوره نساء مربوط است به عاطفه و محبت مرد نسبت به زنانش که اختياري نيست. " ( 70 )

اين مفسرين در ادامه استدلال ميکنند که محمد خود نيز در محبت با زنانش عادل و مصنف نبوده است، زيرا او عايشه را بيشتر از بقيه زنانش دوست ميداشت. ( 71 ) پس تا هنگامي که شوهر بتواند نسبت به زنانش در رابطه با تقسيم وقت و هم در رابطه به نفقه " بعدالت" رفتار کند، ميتواند تا چهار زن داشته باشد.

تعدادي هم به اين باور اند که تعداد زناني را که يک مرد ميتواند همزمان در اختيار داشته باشد 9 تااست، چنانچه دو تا، سه تا و چهار تا مساوي است به 9 تا. و محمد خود نيز هنگامي که مرد 9 تا زن داشت، و پيروي از سنت و شيوه زندگي پيغمبر راهي ستوده و نيک است. ( 72 ) بعضي هم معتقد اند که آيه فوق گواهي است بر نا محدود بودن تعداد همسر، زيرا که در آيه فوق دو يا سه و يا چهار ذکر نشده است و دقيقاً گفته شده است دو و سه و يا چهار، مقصود دو و سه و چهار است . . . ( 73 )

دليل ازدواج با بيشتر از يک زن را غزالي يکي از معتبر ترين مفسرين اسلامي چنين بيان ميدارد: " و من الطباع ما تغلب عليه الشهوة بحيث لا تحصنه المرأة الواحدة فيستحب لصاحبها الزيادة علي الواحدة الي الاربع. "( الغزالي، احياء علوم الدين جزء 2 ص 32 ) يعني:

" در بعضي از مردان تمايل جنسي چنان غالب ( شديد) است که يک زن نمي تواند باعث ارضاي آنها شود و او را از عمل زنا مسئون بدارد. به اين دليل مردان اينچنيني بهتر است که با بيشتر از يک زن ازدواج کنند و  ا ميتوان تا چهار زن داشته باشند." ( 74 )

در ضمن طبق دستورات قرآن، مردان حق دارند و مي توانند که با کنيزان شان رابطه جنسي بر قرار نمايند و از آنها لذت برند.

" إذا اشتري ( رجل ) جارية فإن عقد شرائها يقيد حل و طهئا ضمناً وهو ليس عقد نکاح کما لا يخفي . . . عقد شراء الامة . . . إنما هو لمکها قصداً والتذذ بها ضمناً فهو عقد شراء لا عقد نکاح." ( کتاب افقه علي المذاهب الاربعة عبدالرحمن الجزيري، دار الکتب العلميه، 1990 الجزء الرابع، ص 89 ) يعني:

" اگر مردي کنيزي را خريداري کند، قرار داد خريد حق استفاده جنسي از کنيز را نيز شامل ميشود." ( 75 ) طبق " قرار داد ابتدا او ( کنيز ) را مالک ميشود و ثانياً از او لذت جنسي ميبرد." (76 )

دليل استفاده جنسي از کنيز با وجود اينکه مرد مسلمان ازدواج کرده و همسر هم دارد، را غزالي چنين توضيح ميدهد: " لما کانت الشهوة اغلب علي مزاج العرب کان استکثار الصالحين منه للنکاح اشد و لا جل فراغ القلب ابيح نکاح الا مة عند خوف العنت مع ان فيه ارقاق الولد و هو نوع أهلاک، و هو محرم علي کل من قدر علي حرة، و لکن إرقاق الولد اهون من إهلاک الدين، و ليس فيه الا تنغيص الحياة علي الولد مدة، و في اقتحام الفاحشة تغويت احياة الاخروبية التي تستحقر الا عمار الطويلة بالاضافة الي يوم من ايامها."  ( الغزالي احيا ء علوم الين جزء 2 ص 33 ) يعني:

" از آنجائي که شهوت يک جنبه غالبي از طبيعت اعراب است، نياز مردان متقي به مقاربت جنسي خيلي شديد ارزيابي شده است. و بمنظور فراغ قلبهاي شان جهت عبادت پروردگار، آنها اجازه يافته اند که با کنيزان خويش مقاربت جنسي نمايند و در عين حال بايست بترسند که اين غريضه شهواني شايد آنها را به ارتکاب زنا سوق دهد. بهر حال اين مسلم است که همچون عملي ( مقاربت با کنيز ) منجر به زاده شدن کودکي که برده خواهد بود، ميشود. چيزي که خود شکلي از تباهي است . . . ولي برده ساختن يک کودک گناه سبکتري نسبت به خرابي ايمان است. زيرا برده ساختن نوزاد چيزي مؤقت است، اما ارتکاب زنا گمراهي ابدي است." ( 77 )

غزالي حکايتي راجع به اين غلبه شهواني دارد که قابل شنيدن است به آن توجه کنيد:

" حکي علي ابن عمر . . و کان من زهاد الصاحبة و علما ئهم انه کان  يفطر من الصوم علي الجماع قبل الا کل، وربما جامع ثلاثاً من جواريه في شهر رمضان قبل العشاء الاخيرة." ( الغزالي احياء علوم الدين جزء 2 ص 33 ) يعني: " علي ابن عمر که يک صحابه زاهد و عالم بود، روزه اش را قبل از هر چيزي با جماع افطار ميکرد. و با سه کنيزش قبل از عشاء همبستر مي شد." ( 78 )

يعني که زن در اين باور وسيلهٌ براي ارضاي شهوات حيواني مرد است، سکس عملي است مربوط به مرد و فقط براي لذت او، براي اثبات هر چه بيشتر اين باور حقارت آميز بد نيست که باز از بخاري نقل کنيم که مي گويد: " نبي الله کان يطوف علي نسائه في الليلة الواحدة و له يومئذ تسع نستوة." ( صحيح بخاري عربي ــ انجليزي جزء 7 حديث 142 ) يعني: " رسول خدا با همه اي زنانش در يک شب مقاربت جنسي ميکرد، و در اين زمان او 9 زن داشت." ( 79 )

چون محمد پيغمبر اسلام باري خودش گفته بود: " اعطيت قوة اربعين في الجماع " ( الطبقات الکبري لا بن سعد، جزء 8 ص 129 ) يعني: " که قدرت جنسي چهل مرد را داراست." ( 80 ) اين تنها محمد نيست که از اين مزيت برخوردار است، بلکه يارانش از جمله علي نيز از امتيازي در اين مورد برخوردار است که توجه تان را بدان جلب مي کنم:

" و علياً کان أزهد اصحاب رسول الله و کان له اربع نسوة و سبع عشرة سرية. " ( الغزالي، احياء علوم الدين جزء 2 ص 27 ) يعني: " علي که يکي از زاهد ترين اصحاب رسول خدا بود چهار زن و هفده کنيز متعه داشت." ( 81 ) در حاليکه " و کان في الصحابة من له الثلاث و الاربع، و من کان له اثنتان لا يحصي." ( الغزالي، احيا ء علوم الدين جزء 2 ص 34 ) يعني: " بعضي از اصحاب 3 و 4 زن داشتند، کساني که دو زن داشتند از لحاظ تعداد بيشمار بودند." ( 82 )

راجع به استفاده جنسي از کنيز که در آيه فوق قرآن آمده و اينجا نيز نقل شد، رازي چنين اظهار عقيده ميکند: " سوي ( الله ) في السهولة و اليس بين الحرة الواحدة و بين الا ماء من غير حصر، ولمعري إنهن اقل تبعة و اخف مؤنة من المهائر، لا عليک اکثرت منهن ام اقللت، عدلت بينهن في القسم أم لم تعدل، عزلت عنهم أم لم تعزل. " ( الرازي في تفسير النساء : 3 ) يعني:

" خداوند شرط رابطه جنسي با کنيز ( هر تعدادي که مرد مؤمن در اختيار دارد ) را به اندازه ازدواج با يک زن آزاد مؤمنه سهل ساخته است، در ضمن مسؤليت و توشه اي کنيزان کمتر است از جهزيه ديگران، مهم نيست که تعداد شان کم و يا زياد باشد، اهميت ندارد که تو در ميان آنها در مورد تقسيم وقت به عدالت رفتار کني يا نه و مهم هم نيست که عمل مقاربت جنسي با آنها را کامل نمائي يا خير." ( 83 )

قربطي در مورد آيه 3 سوره نساء و استفاده جنسي مردان مسلمان از کنيزان شان چنين ميگويد:

" المعني ( فإن خفتم ألا تعدلو ) في القسم ( فواحدة أو ما مالکت ايمانکم ) فجعل ملک اليمين کله بمنزلة واحدة ، فانتفي بذلک ان يکون للاماء حق في الواط ، او في القسم ، إلا ان ملک اليمين في العدل قائم بوجوب حسن الملکة و الرفق بالرقيق. " ( القرطبي في تفسير النساء : 3 ) يعني: " آنها نه حق همخوابگي دارند  و نه هم حق نفقه، زيرا خداوند آفريده است، زن مؤمنه آزاد و کنيزاني که در تمللک داريد، را از يک دسته. بهر صورت مالک حق در خور مالکيت بر کنيزش را دارد و کنيز هم سزاوار احسان مالکش است." ( 84 )

از اينرو از نظر آموزش هاي اسلامي نياز مردان متقي به مقاربت جنسي، جهت فراغ قلب مرد مؤمن براي امر عبادت خداوند، بسيار شديد ارزيابي شده است. به همين دليل مردان مسلمان اجازه يافته اند تا با چهار زن ازدواج نمايند و از کنيزان هر آنچه در تملک دارند لذت جنسي برند، حتي اگر اين امر منجر به " زاده شدن کودکي شود که برده خواهد بود، که شکلي از تباهي است. "              ادامه دارد 

منابع : 

1 ــ   مشکات، کتاب 1 ، مقدمه: قرآن و حديث، ص 3 ، ترجمه انگليسي.

2 ــ   اتقان في علوم القرآن، جلد دوم، ص 182.

3 ــ   مشکات، کتاب 1، اهميت قرآن و حديث، ص 2 و 3 ، ترجمه انگليسي.

4 ــ   صحيح مسلم ، مقدمه ترجمه انگليسي.      

5 ــ   مشکات ، کتاب 1 ، اهميت قرآن و حديث ، ص 5 ، ترجمه انگليسي.

6 ــ   همان منبع ، اهميت قرآن و حديث ، ص 2 و 3 .

7 ــ   قرآن سوره بقره آيه 228 .

8 ــ   ابن کثير، في تفسير النساء آيه 34 .

9 ــ   رازي، تفسير سوره نساء ، آيه 11 .

10 ــ   همان منبع.

11 ــ   تفسير کبير رازي، سوره نساء آيه 11 .

12 ــ   احمد زکي تفاحه، زن و اسلام، دارالکتاب اللبنائي بيروت 985 ، ص 36 .

13ــ   بخاري، عربي ــ انجليزي خزء 1 حديث 301 .

14 ــ   همان منبع.

15 ــ   تفسير کبير رازي، سوره 30 ، آيه 21 .

16 ــ   اسلام و زن دارالقلم، کويت، 1984 ، ص 241 .

17 ــ   همان منبع.

18 ــ   صحيح بخاري، جلد 1 ، حديث 28 .

19 ــ   قرآن سوره بقره آيه 282 .

20 ــ   The Age , Life be hind a viel  of  Islam, 3 / 3 1992 , p II

21 ــ   المنصف ، ابوبکر احمد ابن عبدالله موسي الکندي ، جلد اول ، جزء 2 ص 263 ، همچنين مراجعه شود به احياي علوم دين، غزالي دار الکتب علميه، بيروت ، جلد 2 کتاب ادب النکاح ، ص 52 .

22 ــ   کنز جلد 21 ، حديث 919 .

23 ــ   احمد زکي تفاحه، زن و اسلام ، ص 180 .

24 ــ   احياي علوم الدين، غزالي، دارالکتب علميه، بيروت، جلد 2 ، کتاب ادب النکاح، ص 34 .

25 ــ   فرهنگ فارسي عميد.

26 ــ   کنز جلد 22 ، حديث 858 ، همچنين مراجعه شود به: احياي علوم الدين، غزالي، دارالکتب علميه، بيروت، جلد 2 کتاب ادب النکاح، ص 65 .

27 ــ   احياي علوم الدين ، غزالي ، دارالکتب علميه بيروت ، جلد 2 کتاب ادب النکاح ، ص 65 .

 28 ــ   همان منبع ، ص 65 .

29 ــ   الي کل فتة تؤمن با لله ــ دکتور محمد سعيد رمضان البوطي ، ترجمه انگليسي، رساله هشتم، ص 41 و 42 ، 1987 ، بيروت.

30 ــ   همان منبع ، ص 43 .

31 ــ   همان منبع ، ص 47 و 48 .

32 ــ   همان منبع ، ص 98 .

33 ــ   صحيح بخاري، ترجمه انگليسي، جزء 7 ، حديث 113 .

34 ــ   همان منبع، حديث 114 .

35 ــ   احياي علوم الدين، غزالي، دار الکتب علميه، بيروت جلد 2 کتاب ادب النکاح، ص 51 .

36 ــ   حديث صحيح، بنقل از احمد.

37 ــ   احياي علوم الدين، غزالي، دار الکتب علميه، بيروت، جلد 2 کتاب ادب النکاح ص، 51 .

38 ــ   مشکات، کتاب، ترجمه انگليسي ، بخش " وظايف زن وشوهر" ، حديث 61 .

39 ــ   همان منبع حديث 54 ، همچنين مراجعه شود به صحيح بخاري ، ترجمه انگليسي ، جزء 7 ، حديث 121 .

40 ــ   الي کل فتة تؤمن بالله ، دکتور محمد سيعد رمضان البوطي ، رساله هشتم ، ص ، 55 ، 1987 بيروت .

41 ــ   عبدالرحمن الجزيري ، الفقه علي المذاهب الاربعة ، بخش 4 ، ص، 7 دارالکتب علميه ، 1990 .

42 ــ   قرآن سوره 26 ، آيه 166 .

43 ــ   قربطي ، تفسير سوره روم ، آيه 21 .

44 ــ   سيوطي ، تفسير سوره نساء آيه 34 ، همچنين مراجعه شود به مشکات ترجمه انگليسي ، کتاب 1 ، حديث 74 .

45 ــ   مشکات ، کتاب 1 ، ترجمه انگليسي ، بخش << وظايف زن و شوهر >> حديث 60 .

46 ــ   سيوطي ، تفسير سوره نساء آيه 34 و کنز ، جزء 22 ، حديث 868 .

47 ــ   مشکات ،کتاب 1 ، ترجمه انگليسي ، بخش << وظايف زن و شوهر >> ، حديث 70 ، اين حديث بوسيله ابو داود ، احمد ترمذي و . . . نقل شده است .

48 ــ   احمد زکي تفاحه ، زن و اسلام ، دارالکتاب اللبنائي ، بيروت ، 1985 ، ص 176 و همجنين مراجعه شود به : المصنف ، ابوبکر احمد ابن عبدالله موسي الکندي ، جلد 1 ، بخش 2 ، ص ، 255 .

49 ــ   سيوطي ، تفسير سوره نساء ، آيه 34.

50 ــ   ابن ماجه ، کتاب النکاح ، حديث 1850 .

51 ــ   رازي و قربطي ، تفسير سوره نساء ، آيه 21 .

52 ــ   مشکات ، کتاب 1 ترجمه انگليسي ، بخش << وظايف زن و شوهر >> ، حديث 68 .

53 ــ   قرآن سوره نساء آيه 34 .

54 ــ    رازي ، تفسير کبير ، سوره نساء آيه 34 .

55 ــ   مشکات ،کتاب 1 ترجمه انگليسي بخش << وظايف زن و شوهر >> ، حد ث 50 .

56 ــ    همان منبع ،حديث 76 .

57 ــ    همان منبع ، پاورقي شماره 138 .

58 ــ    همان منبع ، پاورقي شماره 140 .

59 ــ   ابن کثير ، تفسير سوره نساء ، آيه 34 ، اين حديث بوسيله ابو داود و ابن ماجه هم نقل شده است .

60 ــ   سيدقطب ، في طلال القرآن ، تفسير آيه 34 ، سوره نساء .

61 ــ   انجمن هاي اسلامي استراليا، نشريه مناره ، 1980 ، ص 10 .

62 ــ   سيد قطب ، في ظلال القرآن ، تفسير آيه 34 ، سوره نساء .

63 ــ    البهي الخولي ، الاسلام و المراة ألمعاصرة ، دارالقلم ، کويت 1984 ، ص 105 .

64 ــ   قرآن سوره نساء آيه 128 .

65 ــ   صحيح بخاري ، ترجمه انگليسي ، بخش 7 ، حديث 134 .

66 ــ   همان منبع ، حديث 130 و 131 .

67 ــ    احياي علوم الدين ، غزالي ، دارالکتب علميه ، بيروت ، جلد 2 کتاب ادب النکاح ، ص 52 .

68 ــ   قرآن سوره نساء ،آيه 3 .

69 ــ   قرآن سوره نساء ،آية 129 .

70 ــ   احمد زکي تفاحه ، زن و اسلام ، دار الکتاب اللبنائي ، بيروت 1985 ، ص 58 .همچنين مراجعه شود به احياي علوم الدين ، غزالي ، دارالکتب علميه ، بيروت جلد 2 کتاب ادب النکاح، ص 54 و ابن عربي احکام قرآن جلد 1 ع ص 504 .

71 ــ   رازي تفسير کبير ، سوره نساء ، آيه 129 .

72 و 73 ــ   همان منبع ، تفسير سوره نساء آيه 3 .

74 ــ    احياي علوم الدين ، غزالي ، دار الکتب علميه ، بيروت ، جلد 2 کتاب ادب النکاح ، ص 34 .

75 ــ   عبدالرحمن الجزيري ، الفقه علي المذاهب الاربعة ، دارالکتب العلمية ، 990 ، بخش چهارم ، ص 89 .

76 ــ   همان منبع .

77 ــ    احياي علوم الدين ، غزالي ، دار الکتب علميه ، بيروت ، جلد 2 کتاب ادب النکاح ، ص 33 .

78 ــ    همان منبع .

79 ــ    صحيح بخاري ، ترجمه انگليسي ، بخش 7 ، حديث 142 ، و بخش 1 حديث 268 .

80 ــ    محمد ابن سعيد ، الطبقات الکبري ، دار التحرير ، قاهر