حزب کمونیست کارگری و ملزومات عروج به رهبری جنبش ضد اعدام !

مهرنوش موسوی

 

بدون تردید عروج هر حزب سیاسی به مقام رفیع رهبری جنبشهای اجتماعی ملزومات و شرایط معینی دارد. اولین شرط آن قبل از هر چیز ابراز آمادگی و عزم جزم خود احزاب سیاسی برای قرار گرفتن در مکان رهبری است. باید حزبی بخواهد رهبر جایی بشود تا مردم وی را در لیست کاندیداها قرار بدهند. نگاهش کنند، وراندازش کنند و ظرفیتهایش را مزنه کنند. هیچ حزب سیاسی را مردم علیرغم میل خود این حزب و نشان دادن تمایل و آمادگی او برای احراز رهبری روی دست بلند نمیکنند. تاکید روی این امر، بویژه از این رو حائز اهمیت است که نیروهای مخالف حزب کمونیست کارگری مداوما برای قرار نگرفتن این حزب در مکان رهبری جنبشهای سیاسی و اجتماعی کمپین میکنند، تردید ایجاد میکنند، به جونیوریسم سیاسی دعوت میکنند. این مخالفین ما در لباس چپ هستند که دخالتگری حزب را در جنبشهایی از جمله جنبش ضد اعدام، دمکراتیک، غیرکارگری، غیر طبقاتی، غیر سوسیالیستی  میخوانند. و بدین وسیله میخواهند ما را نیز به موقعیت غیرسیاسی، غیر اجتماعی و غیر دخالتگرچپ   نوع خوشان، نقل مکان بدهند.در چنین میدان جنگی، بسیار حائز اهمیت است که حزب کمونیست کارگری نه فقط به عنوان فعال جنبش ضد اعدام، بل به عنوان رهبری آن در جامعه ظاهر شود و لذا به مثابه رهبری این جنبش تعیین سیاست و نقشه بکند، افق و سیاست جنبشهای دیگر را کنار بزند و کاریسما و ظرفیت خود را در این جنبش برای قضاوت جلو چشمان نافذ مردم بگذارد. این اولین شرط است. بازخوانی تجربه کمپین اخیر حزب کمونیست کارگری بر علیه اعدام کبری رحمانپور و فاطمه حقیقت پژوه از نقطه نظر اعلام آمادگی و اعلام تمایل و اشتیاق حزب و تلاش برای قرار گرفتن در مقام رهبر جنبش ضد اعدام، حائز اهمیت است. واضح است که تبدیل این اعلام آمادگی به واقعیت، خود هنوز مستلزم پیمودن راه معینی است.

عروج حزب کمونیست کارگری برای نزدیک شدن به این موقعیت به دو دلیل امکان پذیر شد.یکم خط و جهت سیاسی این حزب بر علیه اعدام، بر علیه نظام و بر علیه اسلام و قوانین مذهبی حاکم. دوم توان عملی دخالتگری، قدرت سازمانگرانه و با نقشه، ابزار رسانه ایی میلیونی، ارتباطات متشکل و با نفوذ در خارج کشور. هیچ یک از این دو فاکتور، بدون آن دیگری معنی ندارد.حزبی که قدرت عملی بسیج توده ایی ندارد، ادعای رهبری جایی،حتی به مخیله اش هم خطور نمیکند.حزب سیاسی با طلایی ترین سیاستها، بدون قدرت بسیج عملی و دخالتگری روزمره به جایی نمیرسد. در تاریخ بایگانی میشود. ازآن سو، حزب دخالتگرو عملگرا نیز بدون کسب هژمونی سیاسی، خط و افق متمایز سوسیالیستی، رادیکال و ماکسیمالیست، مجری سیاستهای مخالفین و دشمنانش خواهد شد. در عین حال به باور من رابطه رهبری با جنبش نیز یک رابطه دو جانبه است.جنبشهای اعتراضی رادیکال در سطح جامعه ایران هم دنبال سیاستهای نیم پزو متوسط نمیروند. مردم برای سیاستهای غیر رادیکال ریسک نمیکنند. هیچ جنبش اجتماعی و سیاسی رهبری خود را از میان عقبه  و دنباله روانش انتخاب نمیکند. این دو مولفه اساسیترین ملزومات عروج به رهبری یک جنبش سیاسی و اجتماعی در جامعه است. شاید قبلترها از آن به عنوان رابطه تئوری و پراتیک سخن گفته ایم. نام امروز آن برای ما، کسب توانایی رهبری در جنبشهای اجتماعی در بطن تلاطمات سیاسی است. تبدیل تئوری به سیاست، و تبدیل سیاست به افق جنبش بواسطه رهبری است.تجربه کمپین حزب کمونیست کارگری ایران بر علیه اعدام کبری رحمانپور و فاطمه حقیقت پژوه اثبات اجماع این دو مولفه اساسی دردرون حزب، جهت نزدیک شدن ما به این جایگاه و استقبال و خوش آمدگویی جنبش مردم از سوی مقابل بود.

موضع حزب کمونیست کارگری در مقابل اعدام یک موضع اصیل رادیکال، انسانگرایانه و ماکسیمالیستی است. ما مخالف اعدام هستیم. ما اعدام را قتل نفس دولتی برای مرعوب کردن و عقب راندن مردم میدانیم.اما آنچه به ما توان قرار گرفتن در راس جنبش ضد اعدام را میدهد، صرفا التزام به این آرمانگرایی سوسیالیستی و انسانی نیست، که این خود بسیار مهم است، بل، حرکت کردن از اینجا، فهم مقدرات و شرایط پیچیده سیاسی کنکرت جامعه ایران برای هدایت جنبش بر علیه اعدام است. نفس دقت بر سر ویژگیهای جنبش ضد اعدام، به ما امکان برداشتن قدمهای عملی کنکرت و طرح سیاستهای کنکرتتر را میدهد. تفاوت جنبش ضد اعدام در ایران با جنبش بر علیه اعدام در ترکیه، چین و یا حتی آمریکا، در بستر عمومی سرنگونی طلبانه آن است. این جنبش بر خلاف ظاهر دفاعی اش، تعرضی به حاکمیت است. از زمانی که برداشت مردم از نیروی خودشان در مقابل حاکمیت در عرض 10 سال اخیر عوض شد، جنبشهای سلبی معینی همچون جنبش بر علیه اعدام خود را نشان جامعه دادند. نه به اعدام در ایران، بلاواسطه معنی نه به حکومت جمهوری اسلامی است که با اعدام سرپا ایستاده است! نه به کلیت نظام است! نفس تشابه امیال این جنبش با سیاستهای حزب کمونیست کارگری بر علیه نظام، یعنی مساعد بودن شرایط جهت تبدیل حزب به نماینده نه مردم ایران به اعدام و به نظام! خود این سیاست عامل تمایز و جدایی این حزب از همه جریانات اپوزیسیون در این زمینه است. کسانی که قبلا به نظام یک جایی در سیاستهای خود آری گفته باشند، در این جنبش به تناقض می افتند و مردم نگاهشان نمی کنند. نمیشود در جنبشی که اعدام را قتل دولتی میداند، از بیطرفی شاهرودی دفاع کرد! اعدام سال 60 را به گردن خمینی انداخت، سال 67 را به گردن هاشمی و تازه در کمپین انتخابات 87 از حاشیه تحکیم وحدت سربلند کرده و روکرد که جناب آقای خاتمی هم در اعدامهای 60 دست داشته است. نمیشود به جای محکوم کردن کلیت نظام در دست زدن به این جنایت، صرفا "اصولگرایان" را مقصر دانست، دشمنی مردم با کلیت نظام صد هزار اعدام را به ولایت فقیه و "نوبنیادگران" تخفیف داد. اما، این نیز، هنوز بیان آن مهمترین اختلاف و خط تمایز حزب کمونیست کارگری با احزاب راست و ملی/اسلامیها در این زمینه نیست. به نظر من اختلاف و شکاف اصلی بر سر همان ویژگی مهم مبارزه بر علیه اعدام در ایران بروز میکند. اسم این ویژگی ضدیت با اسلام است! جنبش ضد اعدام در ایران یک وجه سیاسی خاص ازادعانامه جنبش ضد اسلام بر علیه خشونت سیستماتیک دولتی در ایران را در خود نمایندگی میکند. جنبش ضد اعدام در چین به خاطر عدم حضور احزاب مارکسیستی حقیقی، بدل به سکویی برای فشارهای جنگ سردی و مخملی غرب به دولت چین شده است. رسانه های غربی با وجود اینکه آمریکا خود مجازات اعدام دارد، از اعدام انسانها در چین به عنوان عملی "کمونیستی" نام میبرند. در ترکیه ویژگی جنبش ضد اعدام مقابله با شوینیسم ترک و ناسیونالیسم است. در ایران جنبش ضد اعدام با ضدیت با خشونت اسلامی ممزوج است. ویژگی این جنبش، ضدیت و درگیری عملی آن با مذهب و مشخصا اسلام است. اول به خاطر اینکه رژیم اسلامی خود در اعدامهای سیاسی و هم غیر سیاسی مشروعیت عمل خود را با توسل به اسلام توجیه میکند. جمهوری اسلامی قصاص را حائلی میان اعدام و مردم کرده است. احکام اعدام در موارد سیاسی، کشتن کافران و ملحدین است و در موارد غیر سیاسی، قصاص نفس است. طبیعی است که جنبش بر علیه اعدام در ایران جنبشی است بلاواسطه ضد اسلامی. جنبشی بر علیه قصاص، بر علیه دیه، بر علیه سنگسار و کلیه مجازاتهای اسلامی. فهم این ویژگی و برجسته کردن آن در عمل سیاسی این جنبش از همه لحاظ جهت رهبری آن مهم است. جنبش برای لغو اعدام مومیا ابوجمال در آمریکا نگرانی از بابت زدن اسلام ندارد، در ترکیه حواس رهبر جنبش ضد اعدام باید به ضدیت با شوینیسم و لذا برحذر بودن از ناسیونالیسم باشد. در ایران ضدیت با اسلام و قوانین اسلامی و ربط مستقیم این مبارزه با چلنج کردن قدرت حاکم، مسئله است. لذا باید رهبری جنبش مواظب نمایندگی شدن این وجه خاص در عملکرد آن باشد. فی المثل همین یک قلم، پاشنه آشیل جریانات پروغرب، ملی/اسلامیها و فمینیستهای دو خردادی در غر و لند نسبت به اعدام در تمایز با حزب کمونیست کارگری است. کسانی که در مقابل اسلام لکنت زبان دارند، آن را توجیه میکنند، دنبال تلطیف آن هستند، در مقابل جنبش ضد اعدام خلع سلاح هستند. لذا می بینیم که جریانات موسوم به حقوق بشر و دو خردادیهای سابق و غیره در طی سالهای اخیر تلاش کرده اند کنار جنبش ضد اعدام تونل اسلام میانه رو بزنند. برای قصاص، برای دیه و برای مجازاتهای اسلامی. فرقی میان عملکرد آنها با خود دفتر صلح و سازش ایجاد شده در قوه قضائیه از این بابت نیست. آنها به جای مبارزه قاطع علیه اعدام و قصاص و خشونتهای اسلامی، دربدر بدنبال خانواده مقتول و جلب رضایت آنها میباشند. فمینیستهای اسلامی در جریان کمپین برای اکرم مهدوی بیش از آنکه علیه نفس قصاص و اعدام، بر علیه خشونت انتگره در اسلام و حکومت اسلامی سخن بگویند، در جهت مقبولیت و امکان پذیر بودن جمع کردن 60 میلیون تومان برای جلب رضایت اولیای دم سخن گفتند. اینها با عملشان و با ایجاد توهم نسبت به اینکه گویی بساط قصاص را در ایران نمیشود برچید، لذا باید و جنبش مجبور است در چهارچوب قوانین موجود حرکت کند، عملا در جهت مشروعیت قصاص و نظام حرکت میکنند. حزب کمونیست کارگری با مردم بر علیه اعدام، علیه نظام و بر علیه اسلام سخن میگوید. این یک تفاوت مهم است. جالب اینجاست که خود این جریانات به شناعت سیاسی عملکرد خود واقفند. میدانند هرگونه دفاعی ولو جزئی از اسلام و قوانینش در نزد مردم ایران منفورشان میکند، اکنون دیگر از ضرورت "قصاص" برای "جامعه مسلمان" ایران سخن نمیگویند. کمپین برای برابری دیه، کمپین برای جلب رضایت خانواده مقتول را با توسل به امکانگرایی توجیه میکنند. خانم مهرانگیز کار در مقابل اعتراض به آکسیون اخیر آقایان پرویز پرستویی و عزت الله انتظامی برای پرداخت دیه به خانواده مقتول، عنوان نمود که گویی نجات جان فرد برای آنها مهمترین اولویت بوده است، حال به هر روشی! به نظر من در این زمینه، حتی به لحاظ امکانگرایانه هم، این سیاست حزب کمونیست کارگری است که قادر به نجات جان افراد است ونه سیاست مماشات با اسلام و نظام و برای مردم، این مسئله حائز اهمیت است. بالاخره رادیکالیسم ما هم، باید ثابت کند، نه فردا، که همین امروز هم  به نفع مردم است. از این بابت هم جنبشهای مقابل ما دست را می بازند. نمونه مشخص آن کیس کبری رحمانپور میباشد. خانواده مقتول کبری رحمانپور نزدیک 9 سال است حکم به قصاص داده اند، دولت هم برای چنین جرائمی قتل و اعدام در نظر گرفته است. سئوال این است که اگر خانواده مقتول نقش اساسی در تصمیم گیری اعدام افراد دارد، که این یک ریاکاری جنون آمیز اسلامی است، چرا کبری تا کنون اعدام نشده است؟ قوه قضائیه و رژیم معطل چه هستند؟ مگر غیر از این است که از آن جنبشی میترسند که بدون تردید به اعدام نه گفته است؟ بدون ذره ایی لکنت زبان به قصاص نه گفته است؟ به کل حاکمیت نه گفته است؟ اگرسیاست ملی/اسلامیها در مقابل جنبش ضد اعدام دست بالا داشت به باور من برعکس بود، هیچ چیزی جلودار رژیم اسلامی نبود. میکشتند و به گردن خانواده های مقتول میگذاشتند. جلو دار نظام، سیاست راهبردی ماست که جنبش ضد اعدام آن را پذیرفته و از آن خود کرده است. جنبشی که به جای پختن آش نذری، جلب رضایت اولیای دم، باج دادن به آیت الله ها و قاتلین حرفه ایی نظام، حرکت در چهارچوب قوانین موجود، قدرت خشم و اعتراض خود را مقابل نظام قرار داده است. حزب کمونیست کارگری بدرست در جریان کمپین اخیر مداوما روی این مسئله پافشاری نمود که اساسا اعدام را در هیچ کشوری برای تعیین تکلیف کردن با جنایات و مکافات در جامعه وضع نکرده اند. بدرست تاکید کرد که رژیم اسلامی اصلا صلاحیت شناختن جرم و محاکمه افراد را ندارد. اینها همه خود مجرمند! بدرست تاکید کرد که قصاص و اسلام را دقیقا به خاطر ظرفیت آدمکشی، ضد کمونیستی و ضد آزادیخواهانه آن برای سرکوب مردمی که بپا خاسته اند، وارد قانون جزا و وارد رودررویی با مردم کرده اند. بدرست بر این تاکید گذاشتیم که راه التیام خانواده مقتول، دادن شمشیری بدستش نیست، خانواده ایی که حتی شمشیر بدست هم، نقشی در سیاست جنون آمیز جنایتکاران حرفه ایی حاکم ایفاء نکرده. نظام به این وسیله در میان مردم تفرقه و ایجاد تردید میکند. رویکرد مرکب و هوشمندانه و دخالتگرانه حزب کمونیست کارگری در این کمپین، دیالوگ با مردم و زدن سیاستهای حاکم و مخالفینش که قصد کج کردن راه آنها را داشتند ظرفیتهای راهبردی حزب را جلو جامعه گذاشت. رابطه حزب با مردم را در این جنبش تحکیم کرد. همین که در کمپین چندین روزه شبکه جدید، از خانواده کبری رحمانپور، فاطمه حقیقت پژوه، از خانواده مقتولین آنها روی خط کانال جدید آمده، با حزب مشورت کردند، حتی دختر فاطمه حقیقت پژوه گزارش کرد که در مراسم گرامیداشت مادرش مردم از نقاط دیگری با اعلام علنی درخواست شبکه جدید برای شرکت در مراسم، حاضر شده بودند، نشان دهنده مسئولیت جدی، مهم و بسیار بالای حزب در مقابل این جنبش و در مقابل سرنوشت سیاسی مردم در شرایط جدید است. اینها ممکن نبود اگر سوای سیاست درخشان و بدون تخفیف ما، رهبران جنبش ضد اعدام در این حزب، حضور نداشتند. نفس فعالیت تاکنونی کمیته بین المللی علیه اعدام، نفس اعتماد مردم به تماس با مینا احدی حتی از درون زندان، نفس ارتباطات حزب و این کمیته در سطح بین المللی و نفس برخورداری حزب از یک رسانه میلیونی، شبکه کادری، امکان پرش حزب و سیاستهایش را به قله این جنبش ممکن میکند. اولین وظیفه در این راستا دفاع و تثبیت این موقعیت و ایجاد خودآگاهی در این باره است.