بازگشت به صفحه اصلی                             

علیه تبعیض
سازمان دفاع از حقوق زن در ایران

 

 

 

گزارش‌هاي نگران كننده از زندان رشت و اوين تهران؛
نويد خمامي در آستانه سنگسار ، دو جوان در قرنطينه اعدام


خرداد: چند روز پس از اعدام دلارا دارابي كه هم‌چنان با واكنش‌هاي انتقادآميز جهانيان رو‌به‌روست، "محمد مصطفايي" وكيل دادگستري و از مدافعان حقوق بشر خبر از احتمال اعدام دو بزهكار ديگر داده كه در سن نوجواني و زير سن قانوني «18 سال» مرتكب جرم شده‌اند.

هم‌چنين خبر مي‌رسد كه در شهر رشت نيز احتمال اجراي يك سنگسار وجود دارد. اخبار تاييد شده‌ي رسيده به فعالان حقوق بشر كه ديروز "آفتاب" آن‌ها را پوشش داد، گوياي آن است كه دادگستری استان گیلان خود را برای اجرای یک حکم سنگسار دیگر آماده ‏می‌کند.


"محمد علی نوید خمامی" نام فردي است كه ممكن است به‌زودي به گودال سنگسار سپرده شود.

پيش از اين نيز دستگاه قضايي رست، بدون توجه به واكنش‌هاي جهاني، درخواست‌هاي مكرر فعالان حقوق بشر و موازين قانوني، بامداد روز جمعه دلارا دارابي را به دار آويخت و پانزدهم افند ماه گذشته نيز در اقدامي شگفتي‌آور حکم ‏سنگسار فردی با نام "ولی آزاد" 30 ساله، اهل پارس آباد مغان و کارمند اداره بازرگانی این شهر را در زندان لاکان شهرستان رشت به اجرا گذارد. براساس دستور قاضی کاشانی و قاضی جاویدنیا دادستان عمومی و انقلاب رشت اين سنگسار به‌شكلي پنهانی و بدون اطلاع رسانه‌های ‏جمعی اجرا شد تا از بازتاب انتقادآميز جهاني پيشگيري شود.

اعدام دلارا دارابي نيز مخفيانه انجام شد و تنها پس از اجراي آن، خانواده‌ي وي توانستند جنازه‌ي دختر خود را ببينند.

اما در تهران نيز "امیر خالقی" و "صفر انگوتی" دو نوجوانی که در سن 16 سالگی به اتهام «قتل عمد» بازداشت شده‌اند، در آستانه اعدام قرار دارندو آخرين اخبار مي‌گويد كه اين دو به قرنطينه برده شده تا براي اجراي حكم اعدام در بامداد روز چهارنشبه شنبه 16/2/1388 آماده شوند. اين اعدام‌ها ساعت پنج صبح در زندان اوین تهران به انجام خواهد رسيد.

محمد مصطفايي، وكيل اين دو كه امروز در تلاش براي توقف اعدام آن‌ها بود، در دفتر قوه‌ي قضايي به‌جاي دادخواهي مورد بازجويي قرار گرفت.


بنا بر گزارش منتشر شده از وي در وبلاگ «دفاع از بي‌دفاع» امیر خالقی در سن 16 سالگی در حالی که «مسلوب‌الاختیار» بوده، دوست خود را بدون «هیچ‌گونه اراده و قصد قبلی» با ضربه چاقو به قتل می‌رساند. پيش از اين او قرار بود تا روز یک‌شنبه چهارم اسفند ماه در زندان اوین تهران اعدام شود اما رييس قوه‌ي قضاييه به امير خالقي يك وقت مجدد داد تا بتواند رضایت از اولیاي‌دم را جلب كند.
امیر خالقی متولد سال 1369، در حال حاضر 18 ساله است و در هنگام ارتكاب قتل، مست بود. او بارها در مراحل دادرسی اعلام كرده که «قصد درگیری و ایراد ضربه به بدن مقتول را نداشته است» امير خالقي خود با پاي خود به كلانتري رفت و خود را معرفي كرد

صفر انگوتی نيز كه متولد 29/6/1368 است ، در زمان ارتکاب جرم 17 ساله داشت. او در تشریح حادثه گفته است: «ساعت حدود 7:30 تا 8 شب بود که با دوستانم به نامهای محمد، مصطفی، سیروس و اسماعیل در حال قدم زدن در خیابان طالقانی بودیم چند دقیقه ای گشتیم یکی از دوستانم گفت از خیابان نگارستان برویم به آخر کوچه که رسیدیم دو نفر ایستاده بودند یکی مقتول بود که با فاطمه ( دختر مورد علاقه من صحبت می کرد) و دیگری از دوستان مقتول به نام مجتبی بود.


تا فاطمه من را دید مخفی شد و یک آن محل را ترک کرد مهدی به طرف من آمد و گفت چه می خواهی و من گفتم آمدم احوال پرسی کنم به من گفت سوار موتور شو می خواهم ببرم جایی و من هم نترسیدم و سوار شدم مسافت کوتاهی حرکت کردیم موتور را نگه داشت گویا مست هم بود به من گفت پررو شدی و بعد حرفهای نامربوطی زد با با هم درگیر شدیم و دوستانم آمدند و ما را جدا کردند خیلی ترسیده بودم به منزل رفتم و برای اینکه برایم اتفاقی نیافتد با یک عدد چاقوی دست ساز داشتم برداشتم و به کمرم بستم آمدم بیرون از خانه به طرف منزل یکی از دوستانم رفتم در راه بودم که از پشت صدای موتوری را شنیدم برگشتم دیدم مقتول به سرعت به طرف من می آید از ترسم چاقو را در آوردم بدون آنکه قصد ضربه زدن داشته باشم به او گفتم وایستا ببینم حرف حسابت چیه ولی او نیاستاد و به طرف من آمد من دستم را به طرفش بردم .


اصلا نفهمیدم چطور شد اصلا فکر نمی کردم چاقو به وی اصابت کرده باشد ولی از شانس بد من چاقو به یقه پیراهنش خورده بود و ومقتول تعادلش را از دست داده و به وانتی که در نزدیکی ما بود برخورد کرد و ته چاقو نیز با برخورد به وانت به گردن مقتول فر رفته بود م نمی دانستم باید چه کار کنم صحنه را رها کردم و ناخواسته دویدم و به خرابه ای رسیدم تا ساعت 12 شب آنجا بودم به سمت منزل فاطمه رفتم و به پدر فاطمه گفتم من به خاطر دخترشما یک نفر را با چاقو زدم او به من گفت فرار کن . من به سمت خیابان بانک صادرات رفتم و تعدادی از دوستانم را دیدم از آنها مقداری پول گرفتم و به سمت حرم حضرت معصومه در قم رفتم عذاب وجدان داشتم بعد از راز و نیاز کردن تصمیم گرفتم خودم را معرفی کنم به منزل آمدم و با پدرم به پاسگاه رفتم و خودم را معرفی کردم.»

اعدام دلارا دارابي كه با وجود تلاش‌هاي گسترده رخداد، زنگ هشداري بود براي فعالان حقوق بشر در داخل و خارج ايران كه دستگاه قضايي جمهوري اسلامي از پيامدهاي اجراي اعدام كودكان و هم‌چنين سنگسار هراسي نخواهد داشت.

 

 

بازگشت به صفحه اصلی