بازگشت به صفحه اصلی                         

 علیه تبعیض      
سازمان دفاع از حقوق زن در ایران     

 

 

 


افق و سیاست دو جنبش در قبال هشت مارس و مسئله زن در ایران!

 



   مهرنوش موسوی

 


روز جهانی زن فرصت دیگری بود تا جنبشهای مختلف اجتماعی در ایران رودرروی جامعه ایران، افق، تصویر و سیاستهای خود را اعلام و بر مبنای آن تحرک سیاسی و عملی را شکل دهند. نه فقط خود این سیاستها بل حتی نفس چگونگی عرضه این سیاستها به جامعه ایران، خود یک عامل مهم در جهت انتخاب آنها توسط مردم ایران میباشد. فمینیسم اسلامی که از یکسو بر سیاستهای جنبش ملی/اسلامی در قبال مسئله زن متکی و از سوی دیگر به فراخور موقعیت امروز این جنبش به مثابه محلل راه حلهای اپوزیسیون پرو غرب، به امکانات و چشم اندازهای این جنبش نیز اتکاء دارد ، یکی از این تصاویر بود و کمونیسم کارگری در جبهه مقابل، افق، سیاست و جنبش دیگری بود. اجازه بدهید قبل از بررسی سیاستها، افق و عملکرد این هر دو جنبش، ابتداء ببینیم خود نظام جمهوری اسلامی در قبال این روز چه کرد و دارای چه موقعیتی بود؟

١. سران نظام با نزدیک شدن به این روز تمام تلاشهای خود را بکار بردند تا از برپای مراسمها و تجمعات اعتراضی جلوگیری کنند. دستگیریهای شبانه، شبیخون زدنهای کلاسیک قرار بود محیطهای که احتمال برگزاری روز جهانی زن در آن میرفت را میلیتاریزه و امنیتی کند. تقریبا در تمام شهرهای ایران حتی مراسمهای که قرار بود با مجوز برگزار شوند، ساعاتی قبل از برگزاری، مهرو موم و ملغی اعلام شدند. جمهوری اسلامی با تشدید فضای سرکوب، دستگیری و زندان تلاش وسیعی را سازمان داد تا از برگزاری این روز جلوگیری کند. برای خالی نبودن عریضه در شبکه دو صدا و سیما اعلام کردند که البته شبحی به اسم "روز زن" نیز وجود دارد!

مکمل ابزار سرکوب نظام، تقلاهای "اصلاح طلبانه" و مضحک خاتمی و کروبی بود. هر دو برای جلب آراء فمینیستهای اسلامی، اعلام کردند که در صورت انتخاب شدن حتما در کابینه خود، زنها را نیز بکار خواهند گرفت! هر چه باشد باید کلینتونها و لیونیهای محجبه را برای جا نماندن از قافله با خود داشته باشند. آنهم در شرایطی که دول غربی برای نمایش ممکن بودن اصلاحات، حتی شیوخ عربستان سعودی را هم به بزک کردن کابینه دولتشان با حضور زنان مجبورکرده اند. واضح است جریاناتی که برای مصالحه و سازش با آمریکا و غرب در درون حاکمیت ایران این چنین به جان هم افتاده اند، نیاز شدید به چنین سیاه بازیهای در مضحکه انتخابات دارند. خاتمی مجبور شد با وجودی که قول داده بود این بار اصلا حرف " توسعه سیاسی" را نزند و خود را با "توسعه اقتصادی" سرگرم کند، بالاخره به فمینیستهای اسلامی وعده مشارکت در کابینه را بدهد. گیریم که جبهه مقابل نیامده سرنوشت ایشان را با بینظیر بوتو مقایسه و علنا دم از ترور وی زده است. وعده خاتمی و کروبی به فمینیستهای اسلامی البته با انتشار اعلامیه مادران صلح و کمیته حقوق بشر پاسخ مثبت گرفت. جالب اینجاست که همه جناحها و محافل نظام به خوبی واقفند که یکی از مهمترین جبهه های نبرد سیاسی و اجتماعی مردم ایران برای سرنگون کردن این نظام، مسئله حقوق زن است و با هیچ درجه سرکوب و یا بهانه ای نمیشود از کنار این مسئله رد شد. جناح راست مداوما هشدار میدهد که هرگونه تقلای برای شل کردن یک درجه از بند سرکوب و قوانین اسلامی در برخورد به زنان، بویژه در زمینه حجاب، قدرت گیری جنبش "براندازی" را منجر خواهد شد و آرمانهای اسلامی و حکومت امام زمانی زیر سئوال خواهد رفت. جریان موسوم به اصلاحات در مقابل این "واقع بینی" جریان راست در عین حال که مداوما به نزدیکی حقوق زن و مبانی اسلام ناب محمدی و دفاع از چهارچوب حاکمیت استناد میکند، رفع نگرانی میکند، اما همزمان تلاش دارند تا از این فشار"حقوق بشری" در جنگ قدرت، خود را بی بهره نکنند. این مجبور بودن را مردم به آنها دیکته کرده اند. خود نفس این جدال ثابت میکند که مسئله حقوق زن در ایران که ارتباط مستقیمی به حاکمیت اسلام و قوانینش دارد یک میدان مین آماده انفجار برای کلیت این نظام است. نظامی که همه جناحها و محافل درگیر در آن با دغدغه بسیار کمی از نوشیدن جام زهر نزدیکی به آمریکا سخن میگویند، حتی حذف ولایت فقیه را در مباحث اخیر خود میبرند و می آورند، اما همین ها با تمام اختلافات و رقابتهایشان به شدت نگران نزدیک شدن به این میدان مین هستند. یکی با سرکوب مستقیم و آن دیگری با تاید این سرکوب و نق زدن به درجه آن!

٢. جنبش فمینیستهای اسلامی امسال برای رودرو شدن با هشت مارس مشکلات زیادی داشت. تشکیل کمپین یک میلیون امضاء نتیجه سیاسی یک جمع بندی مهم در سیر حرکت این جنبش میباشد. از دو سال قبل فمینیسم اسلامی تصمیم گرفت آهنگ و روش حرکت خود را به گونه ای تنظیم کند که منطبق با اهداف راست پرو غرب باشد. با شکست دوم خرداد و اصلاحات این جریان روز به روز به سمت جنبش دست راستی و محافظه کار غرب چرخید. به این نتیجه رسیدند که هرگونه ابراز وجود سیاسی علنی و اعتراضی عملا باعث عبور از آنها توسط جنبش برابری طلبی و چپ جامعه ایران خواهد شد. بعد از خرداد ٧٦ هرجای که قدم جلو گذاشتند، اعتراض و مبارزه ای علنی برپا کنند، جمعیتی که به این تظاهراتها تحت محمل قانونی آنها پیوست، از شعارهای اصلاح طلبانه آنها عبور و بر علیه کل حاکمیت فضا را بدست گرفت. رشد چپگرای، رشد جنبش رادیکال و مطالباتی زنان و عبور مردم ایران از خاتمی باعث هراس آنها شد. لذا تصمیم گرفتند به اسم تبری از خشونت، هرگونه اعتراض و مبارزه رادیکالی را تخطئه کرده، روش تلاشهای سیاسی خود را به گونه ای تنظیم کنند که امکان بهره برداری مردم را سلب کند. تمام تلاش این دوره آنها متناظر به جلب حمایت غرب، دول غربی و موسسات و نهادهای آنها در خارج کشورشد. دول غربی نیز این چرخش را با دادن جوایز مختلف به سران این حرکت، پاداش دادند.

 

روز هشت مارس پاشنه آشیل این جنبش است. بالاخره در روز هشت مارس باید جمع شد، حرف زد! سیاست و مطالبه طرح کرد و این اصلا با تصویر و افق این جریان آنهم در مملکتی که مردم کوچکترین روزنه ای را به فرصتی برای اعتراض خود بدل میکنند جور در نمی آید. بعد از دو سال که سران کمپین یک میلیون امضاء و جریانات فمینیستی این طیف، اندر فواید راه انداختن یک شیوه مبارزه "ممکن" در ایران سخن گفته اند، معلوم میشود که تمام حرافیهای آنها پوچ بود. قرار نبوده و نیست که این روش امضاء جمع کردن، آنهم برای سر عقل آوردن سران نظام به کوچکترین تغیر و بهبود ولو اندکی در زندگی زنان منجر شود، قرار نبوده "مبارزه ای" را ممکن کند، امسال خودشان مجبور شدند همان غر و لندهای آبکی خود به "نوبنیادگرای" را هم در زیر زمین خانه های مسکونی شان ببرند. بویژه امسال معلوم شد که دست برقضا اینها همین را میخواهند! اصلا برای همین سازمان یافته اند! در مقابل ابزار سرکوب، اینها آمدند تا اعلام کنند و رایج کنند که مقابله با سرکوب غلط است! سازش و تسلیم شدن راه ممکنتری است. ویژگی هشت مارس امسال در سیر حرکت فمینیستهای اسلامی و فوکوس آنها روی ابراز وجود در خارج کشور بود. به دنبال و در ادامه سیاستهای که برای لانسه شدن از طرف دول غربی دنبال میکنند، امسال تمام تلاششان را کردند تا در خارج کشور ابراز وجود سیاسی خود را به نمایش بگذارند. آمدند تا رابطه با متحدین خود را در میان دول غربی، فمینیستهای حاشیه این حکومتها، تحکیم کنند، سکوی بسازند برای تقویت موقعیتشان در کابینه دولت بعدی! البته اگر بینظیر بوتویشان از دست برادران خودی جان سالم بدر ببرد. در داخل کشور با انتشار اطلاعیه های کمیته حقوق بشر و مادران صلح تلاش کردند هم به حاکمیت قوت قلب بدهند که اصلا قصد مخالفت و براندازی حکومت را ندارند. عجز و لابه کردند و درخواست کردند که حکومت مطالباتشان را بر آورده کند. به همین جهت در اطلاعیه های صادره به مردم ایران خبر دادند که همچنان از جناح "اصلاح طلب" در رقابت فعلی قدرت حمایت میکنند. هم به انحاء مختلف در این اطلاعیه ها و ابراز نظرها لزوم سازش با غرب و آمریکا را فریاد زدند. در خارج کشور تلاش کردند ثابت کنند که نماینده زنان ایران هستند و لذا لایق برخورداری از حمایتهای که کاندولیزا رایس قولش را به میانه روهای اسلامی خاورمیانه داده بود. مسئولین کمپین یک میلیون امضاء در نشست آخن آلمان یادآور شدند که نسخه تشکیل کمپین را که به لطف ریاست جمهوری خاتمی در دوره دوم خرداد ممکن شده است از روی نمونه مراکشی آن کپی کرده اند و خانم ثریا موکت از مراکش در کنار آنها قوت قلب داد که این روش "اصلاح طلبانه" لااقل باعث تغیر قوانین در مراکش شده است. سئوالی که دلارام علی و رضوان مقدم جواب ندادند این بود که در مراکش این "انقلاب نرم" با حمایت پادشاه مراکش که تحت فشار دول غربی برای انجام رفرم و کوتاه کردن دست اسلام سیاسی بود صورت داده شد، آنهم اگر بشود اسمش را اصولا "رفرم" گذاشت! در نظام جمهوری اسلامی که به قول خودشان سلاطین اسلامی حاکمند و خودشان این قوانین را وضع و با خشونت سی ساله به کرسی نشانده اند، چگونه بر علیه خود رفرم خواهند کرد؟! چگونه حکومتی که شاخص اسلامی بودنش تحمیل حجاب میباشد در این زمینه رفرم خواهد کرد؟ راستی معنی رفرم در اعدام و سنگسار و آپارتاید جنسی چیست؟ یا نکند جای خاتمی را با پادشاه مراکش اشتباهی گرفته اند؟ در ثانی در مراکش، جنبش برابری طلبی و تصویر و افق چپ از مطالبات مردم، مزاحم فمینیستهای دولتی و امثال خانم موکت نبود. در ایران حتی سقف "رفرم" با افق ما تعین میشود. چه کسی گفته است که تصویر فمینیست محجبه و یا فائژه رفسنجانی و اشکوری تصویر مردم ایران از مطالباتشان در حوزه حقوق زن میباشد؟

این اشتباه محاسبه علت العلل شکست کل دوم خرداد و جریانات منتسب به آن بود!

بد نیست اشاره کنم که حتی در خارج کشور نیز دو تصویر در مقابل مردم ایران و همچنین افکار عمومی غرب قرار گرفت. درست در زمانی که مسئولین کمپین یک میلیون امضاء یا خانم شیرین عبادی در بلژیک و آیت الله های مونث و مهناز افخمی در سازمان ملل با حرارت تلاش میکردند غربیها را دو خردادی کنند! متقاعدشان کنند که آشتی دادن اسلام و حقوق زن شدنی است و تکیه به جناحهای درون حاکمیت تنها راه ممکن است، استراتژی که خود غرب به دلیل شکست سیاستهایش بیش از پیش دنبال میکند، نمایندگان صالح و حقیقی زنان و مردم ایران در خیابانهای لندن، فرانکفورت، استکهلم و... جمعیتی را بر علیه زن ستیزی و خشونت اسلامی حاکم بر ایران به خیابانها آوردند. درست در زمانی که اینها مشغول تجدید عهد با خاتمی و دار و دسته جانیان اصلاح طلب حاکم و یا در حاشیه حاکمیت بودند، درست در زمانی که مشغول توجیه اسلام و قوانینش در نزد دول غربی بودند، فعالین کمونیست کارگری، سوسیالیستها، انقلابیون و گریختگان از جهنم این حکومت مجلس بالماسکه رحیم مشای و سایر مفتخوران و قاتلین حرفه ای نظام را در کانادا به صحنه مبارزه بر علیه حاکمیت تبدیل کردند! این تصویر دو جنبش بود! تصویر دو افق که غیر قابل ایگنور کردن است و این تصویر به لطف وجود حزب کمونیست کارگری به ایران رفت.



3. حزب کمونیست کارگری امسال در یک سطح گسترده هم در داخل و هم در خارج کشور به برپای هشت مارس فراخوان داد. تلویزیون کانال جدید با اختصاص ٤٠ ساعت از برنامه های زنده خود در هفته های اخیر برپای هشت مارس را بویژه در ایران فراخوان داد. کانال جدید باعث شد صدای جنبش برابری طلبی ایران بلندتر شود. تصویر سرنگونی نظام بدون تخفیف به ذره ای از جنبه های خشونت و ستم به زن، به تصویر و افق میلیونها نفر از مردم بدل شود. کانال جدید به توضیح سیاستها و افق و مطالبات جنبش برابری طلبی از سوی حزب پرداخت. با مردم به صحبت نشست و برای چه باید کردنهایشان به دنبال جواب گشت. به این تصویر باید فعالیت در خارج کشور را اضافه کرد. به نظر من سازماندهی برپای مراسمها، تظاهراتها در خارج کشور یک فرآیند مهم و در خود، در کنار و به موازات این تصویر بود. قدرت تبلیغ، سازماندهی و بسیج اجتماعی و سیاسی در خارج کشور به عنوان یک مکانیسم مهم به تصویر فعالیت حزب در چند ماه اخیر که بویژه شاخص آن تبلیغات گسترده تلویزیونی و دیالوگ زنده با مردم ایران از طریق کانال جدید بود اضافه شد. ابراز وجود سیاسی و اجتماعی سازمانیافته در خارج کشور یکی دیگر از مکانیسمهای قدرت این حزب است. این مکانیسم با برپای هشت مارس امسال، با وجود همه کمبودهای که در حرکت هر حزب سیاسی بروز میکند، به نفس خودش مهم و غیر قابل چشم پوشی بود. حزب کمونیست کارگری تنها حزب سیاسی چپ جامعه ایران بود که در بیست شهر بزرگ اروپا، آمریکا، کانادا و استرالیا و حتی ژاپن مبادرت به برگزاری مراسمهای هشت مارس کرد. صدای مردم ایران را در خیابانها طنین انداز کرد. جلسات سخنرانی و گفتگو با مردم ترتیب داد. هیئتی را به سرپرستی مینا احدی و مریم نمازی برای گفتگو با مقامات اتحادیه اروپا راهی بروکسل کرد. این دیگر یک شاخص اجتماعی و سیاسی است. موافق و یا مخالف این حزب باید اذعان کند که فعالترین و پرشورترین حزب سیاسی مملکت که به استقبال هشت مارس در خارج کشور رفت این حزب بود. اگر تصویر فعالیت این حزب را در خارج کشور حذف کنید، تصویر تقلاهای فمینیستهای اسلامی در صحنه به جا خواهد ماند و در نظر مردم این خود یک شاخص مهم برای مورد مزنه قرار دادن جدی احزاب مدعی قدرت است. الان برپای بی رونق مجالس اندک فمینیستهای اسلامی در حاشیه دولتهای غربی باعث مضحکه آنهاست چون سقف برابری طلبی را حزب کمونیست کارگری در خارج برد و جای دیگری گذاشت. این سنت احزابی است که نوع و آهنگ فعالیتشان هژمونی ایجاد میکند، حتی اگر خود نیز برآیند آن را تبلیغ نکنند، غیر قابل چشم پوشی است.

 

 این فعالیتها باعث تمکین مخالفین این احزاب به قدرت وی و مطالبات مردم میشود و این مهمترین معیار است. یک حزب سیاسی میتواند شعارهای خوب و رادیکالی بدهد، اما اگر نتواند در دنیای واقع، بسیج سیاسی، اجتماعی و سازمانگرایانه بکند، جنبش خود را اجتماعا نمایندگی کند، در بهترین حالت، فوقش حزب خوبی است، اما فاقد قدرت تغیر و لذا مردم انتخابش نمیکنند. در ثانی آنچه برای مردم یک شاخص تمایز مهم میان یک حزب اجتماعی متصل به زمین، با جریانات حاشیه و هپروت میباشد، حزبی که بشود روی حرفش حساب کرد، قدرت سازماندهی و آوردن مردم است. قدرت سازماندهی و همراه کردن مردم به نفس خودش مهم است و در ردیف یک سیاست ممتاز و رادیکال میباشد. مردم به حزبی که قادر است مردم را بیاورد، بسیج کند، دور هم جمع کند، به اعتراض بکشاند اعتماد میکنند. مردم حزبی را که جنبش برابری طلبی را به موقع خودش نمایندگی میکند، روی دست بلند میکنند، سرنوشت خودشان را با آن گره میزنند. مصداق مهم این امر کنفرانس برلین است. ما کوهی از ادبیات سیاسی در نقد دوم خرداد و حاکمیت در این دوره داریم. الان اگر کسی برگردد و حزب کمونیست کارگری را در جریان دوم خرداد مورد سنجش قرار بدهد به دو فاکتور رجوع میکند که به هم مربوطند. یکم موضع گیری سیاسی تیز، صریح، کمونیستی و رادیکال و به موقع منصور حکمت و تلاش بی وقفه او و حزب کمونیست کارگری در زدن دوم خرداد است و دوم برپای کنفرانس برلین. که این یکی به آن دیگری مربوط است. کنفرانس برلین سیاست ممتاز حزب کمونیست کارگری را گوشت و پوست داد، به لحاظ اجتماعی متعین کرد. اعتماد مردم را بیش از پیش جلب کرد. حزب کمونیست کارگری را به راس آپوزیسیون چپ و سرنگونی طلب عروج داد. بیهوده نبود که منصور حکمت در سمینار کنفرانس تشکیلات آلمان در سال ٩٨ اعلام کرد، مردم ایران حزبی را که در خارج کشور قدرت نداشته باشد، انتخاب نمیکنند. همچنانکه حزبی را نیز که از امکانات رسانه ای میلیونی، چون ماهواره و اینترنت و... بی بهره باشد جدی نمیگیرند.

 

 همه اینها برای عروج یک حزب و ساختن تصویر اجتماعی و سیاسی آن حائز اهمیت است. الان در خارج کشور ما برای مقابله با فمینیسم اسلامی، مقابله با نسخه های محافظه کار غربی، شاخص سیاسی و اجتماعی داریم. الان زنان و مردان گریخته از جهنم جمهوری اسلامی یک کمپ قوی و مبارز دارند که برای بیان اعتراض خود به آن بپیوندند و این حائز اهمیت است و معیار انتخاب مردم است. هشت مارس امسال به این دو لحاظ شاخص بود. یکی اینکه سیاست ما در قبال جنبش برابری طلبی و در مقابل حاکمیت در یک بعد وسیع اجتماعی مورد ملاحظه و نشر قرار گرفت. دوم اینکه در خارج کشور این سیاست به سطح سازمانگری رسیده و متعین شد. این به ما امکان میدهد که در هشت مارس امسال هم در یک فرایند سیاسی و هم در یک سطح اجتماعی از وجود دو تصویر، دو افق و دو حرکت صحبت کنیم. اختلاف و تمایز آن را به مردم بشناسانیم و مردم را نظر به وجود این تمایز به انتخاب یکی بر علیه دیگری تشویق کنیم. در داخل کشور علیرغم سرکوب و خفقان شدید در بسیاری از شهرها این تجمعات، خواه علنی و یا نیمه علنی برگزار شد. سئوالی که در مقابل ما قرار دارد این است که چگونه میتوانیم در داخل کشور نیز با راهکارهای اجتماعی و سازمانگرایانه موانع ابراز وجود سیاسی جنبش را از جلو پای آن برداریم و داخل کشور را نیز به سکوی تعین بخشیدن به سیاست خود در قبال ستم کشی زن بدل کنیم؟ ... تا همین جا باید گفت که هشت مارس امسال یک اپیزود مهم برای عروج هر چه بیشتر حزب کمونیست کارگری به مثابه حزبی رادیکال، برابری طلب، ضد مذهبی بدون تخفیف، ضد مردسالاری بدون کم و کاست و بخصوص حزبی سیاسی و اجتماعی بود.*

 

 

 

 


بازگشت به صفحه اصلی